آیکن بنر

گرامر مختصر و مفید فست‌دیکشنری

گرامر مختصر و مفید فست‌دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۱ فروردین ۱۴۰۴

    Aspect

    ˈæspekt ˈæspekt

    شکل جمع:

    aspects

    معنی aspect | جمله با aspect

    noun countable B2

    جنبه، وجه (مسئله و موضوع و غیره)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    The most terrifying aspect of nuclear bombing is radiation.

    وحشتناک‌ترین جنبه‌ی بمباران اتمی تابش اتمی است.

    The aspects of life that bring us joy are often simple.

    جنبه‌هایی از زندگی که برای ما شادی می‌آورند، اغلب ساده هستند.

    noun countable

    جهت، نما، سمت (ساختمان و غیره)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    The building's eastern aspect provides stunning sunrise views.

    نمای شرقی ساختمان، مناظر خیره‌کننده‌ای از طلوع خورشید ارائه می‌دهد.

    The room's bright aspect makes it a pleasant place to work.

    سمت روشن اتاق، آن را به مکانی دل‌پذیر برای کار تبدیل می‌کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a room with a southwest aspect

    اتاق به‌سمت جنوب غرب

    the eastern aspect of the house

    جهت شرقی منزل

    noun singular formal

    سیما، چهره، ظاهر

    A young woman, of a sullen aspect, was sitting alone on the bench.

    زنی جوان با سیمایی درهم، تنها روی نیمکت نشسته بود.

    She couldn't hide the sadness in her aspect.

    نمی‌توانست غم و اندوه ظاهرش را پنهان کند.

    noun countable uncountable

    دستور زبان نمود

    link-banner

    آموزش دستور زبان انگلیسی از مبتدی تا پیشرفته

    مشاهده

    The aspect of a verb can change the entire interpretation of a sentence.

    نمود فعل می‌تواند کل تفسیر یک جمله را تغییر دهد.

    Different languages have different ways of expressing aspect.

    زبان‌های مختلف روش‌های متفاوتی برای بیان نمود دارند.

    noun countable uncountable

    سینما و تئاتر کامپیوتر نسبت تصویر (نسبت عرض به ارتفاع)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

    مشاهده

    This monitor supports multiple aspect ratios, including 16:9 and 4:3.

    این نمایشگر از چندین نسبت تصویر، از جمله ۱۶:۹ و ۴:۳ پشتیبانی می‌کند.

    Watching the movie in the wrong aspect distorts the original framing.

    مشاهده‌ی فیلم با نسبت تصویر اشتباه، کادر اصلی را دچار اعوجاج می‌کند.

    noun countable

    موقعیت (ستارگان یا سیارات نسبت به یکدیگر) (برای اشاره به تأثیرگذاری آن‌ها بر امور انسانی)

    The aspect of the planets at the time of your birth can provide valuable information about your character.

    موقعیت سیارات در زمان تولد شما می‌تواند اطلاعات ارزشمندی در مورد شخصیت شما ارائه دهد.

    The aspect of the moon in relation to the sun can affect our emotions.

    موقعیت ماه نسبت به خورشید می‌تواند بر احساسات ما تأثیر بگذارد.

    noun

    فیزیک موقعیت (جسم مسطح نسبت به مایع یا هوا یا گازی که در آن در حال حرکت است)

    Scientists are studying the aspect of fluid dynamics to improve aircraft efficiency.

    دانشمندان در حال مطالعه‌ی موقعیت دینامیک سیالات برای بهبود کارایی هواپیما هستند.

    Pilots must adjust the aspect of the aircraft to optimize lift.

    خلبانان باید موقعیت هواپیما را برای بهینه‌سازی نیروی بالابر تنظیم کنند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the aspect of the plane's angle of attack

    موقعیت زاویه‌ی حمله‌ی هواپیما

    noun

    قدیمی نگاه خیره

    The king's aspect commanded the attention of all those in his presence.

    نگاه خیره‌ی پادشاه توجه همه‌ی حاضران را جلب کرد.

    His aspect upon me made me feel uneasy.

    نگاه خیره‌ی او به من باعث شد احساس ناراحتی کنم.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد aspect

    1. noun visible feature
      Synonyms:
      face look appearance expression manner form condition attitude bearing demeanor air facet mien countenance
    1. noun element to consider
      Synonyms:
      side angle feature position situation view direction perspective facet regard bearing outlook slant prospect point of view phase hand twist scene vista gimmick switch
      Antonyms:
      whole
    1. noun looks
      Synonyms:
      appearance look features character mien astrodiagnosis genethlialogy
    1. noun view
      Synonyms:
      phase facet perspective angle regard appearance look viewpoint view prospect face scene side frame of reference bearing carriage hand color component countenance effect façade light slant expression facies feature form habit habitus idiosyncrasy mien ostent outlook part respect physique point position posture property semblance situation facial-expression state superficies vista panorama

    Collocations

    aspect of someone’s personality

    جنبه‌ای از شخصیت کسی

    سوال‌های رایج aspect

    شکل جمع aspect چی میشه؟

    شکل جمع aspect در زبان انگلیسی aspects است.

    ارجاع به لغت aspect

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «aspect» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/aspect

    لغات نزدیک aspect

    • - aspca
    • - ASPD
    • - aspect
    • - aspect of someone’s personality
    • - aspects of the job
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    seamstress score a goal scarcely scape scammer savor savior savage saul room temperature doozy doth downtime doyle drama queen تکذیب تکذیب کردن حمام ساقی ماهی تهی‌خار ماهی دیواربین ماهی جنگجو ماهی گوپی ماهی تترانئون ماهی‌ماهی ماهی پلاتی ماهی دم‌شمشیری لپ‌تاپ قاروقور قباد
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.