ترجمه و بهبود متون فارسی و انگلیسی با استفاده از هوش مصنوعی (AI)

Aspect

ˈæspekt ˈæspekt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    aspects

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B2
    جنبه، وجه (مسئله و موضوع و غیره)
    • - The most terrifying aspect of nuclear bombing is radiation.
    • - وحشتناک‌ترین جنبه‌ی بمباران اتمی تابش اتمی است.
    • - The aspects of life that bring us joy are often simple.
    • - جنبه‌هایی از زندگی که برای ما شادی می‌آورند، اغلب ساده هستند.
  • noun countable
    جهت، نما، سمت (ساختمان و غیره)
    • - the eastern aspect of the house
    • - جهت شرقی منزل
    • - a room with a southwest aspect
    • - اتاق به‌سمت جنوب غرب
  • noun singular formal
    سیما، چهره، ظاهر
    • - A young woman, of a sullen aspect, was sitting alone on the bench.
    • - زنی جوان با سیمایی درهم، تنها روی نیمکت نشسته بود.
    • - She couldn't hide the sadness in her aspect.
    • - نمی‌توانست غم و اندوه ظاهرش را پنهان کند.
  • noun countable uncountable
    دستور زبان نمود
    • - The aspect of a verb can change the entire interpretation of a sentence.
    • - نمود فعل می‌تواند کل تفسیر یک جمله را تغییر دهد.
    • - Different languages have different ways of expressing aspect.
    • - زبان‌های مختلف روش‌های متفاوتی برای بیان نمود دارند.
  • noun countable
    موقعیت (ستارگان یا سیارات نسبت به یکدیگر) (برای اشاره به تأثیرگذاری آن‌ها بر امور انسانی)
    • - The aspect of the planets at the time of your birth can provide valuable information about your character.
    • - موقعیت سیارات در زمان تولد شما می‌تواند اطلاعات ارزشمندی در مورد شخصیت شما ارائه دهد.
    • - The aspect of the moon in relation to the sun can affect our emotions.
    • - موقعیت ماه نسبت به خورشید می‌تواند بر احساسات ما تأثیر بگذارد.
  • noun
    فیزیک موقعیت (جسم مسطح نسبت به مایع یا هوا یا گازی که در آن در حال حرکت است)
    • - Scientists are studying the aspect of fluid dynamics to improve aircraft efficiency.
    • - دانشمندان در حال مطالعه‌ی موقعیت دینامیک سیالات برای بهبود کارایی هواپیما هستند.
    • - the aspect of the plane's angle of attack
    • - موقعیت زاویه‌ی حمله‌ی هواپیما
  • noun
    قدیمی نگاه خیره
    • - The king's aspect commanded the attention of all those in his presence.
    • - نگاه خیره‌ی پادشاه توجه همه‌ی حاضران را جلب کرد.
    • - His aspect upon me made me feel uneasy.
    • - نگاه خیره‌ی او به من باعث شد احساس ناراحتی کنم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد aspect

  1. noun visible feature
    Synonyms: air, appearance, attitude, bearing, condition, countenance, demeanor, expression, face, facet, form, look, manner, mien
  2. noun element to consider
    Synonyms: angle, bearing, direction, facet, feature, gimmick, hand, outlook, perspective, phase, point of view, position, prospect, regard, scene, side, situation, slant, switch, twist, view, vista
    Antonyms: whole

ارجاع به لغت aspect

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «aspect» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ مرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/aspect

لغات نزدیک aspect

پیشنهاد بهبود معانی