گذشتهی ساده:
phasedشکل سوم:
phasedسومشخص مفرد:
phasesوجه وصفی حال:
phasingشکل جمع:
phasesمرحله، دوره، فاز
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کاربردی فوق متوسط
The country entered a new phase of economic development.
کشور وارد مرحلهی جدیدی از ترقی اقتصادی شد.
In its solid phase water exists as ice.
در حالت جامد آب بهصورت یخ است.
Ice is one of the phases of H2O.
یخ یکی از اشکال H2O است.
This voltage must be in phase with the primary antenna voltage.
این ولتاژ بایستی با ولتاژ اولیهی آنتن هماهنگ (همفاز) باشد.
Your car's windshield wipers are out of phase.
برفپاککنهای اتومبیل شما هماهنگ نیستند.
Articles which deal with the various phases of life in this rural area.
مقالههایی که با جنبههای مختلف زندگی در این ناحیهی روستایی سر و کار دارند.
the moral phase of this problem
جنبهی اخلاقی این مسئله
the silver phase of the red fox
حالتهای نقره فام روباه قرمز
the final phase of production
گام نهایی تولید
the early phases of the war
مراحل آغازین جنگ
the virulent phase of a disease
مرحلهی شدید بیماری
مرحله، فاز، دوره (از رفتاری عجیب یا غلط)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The child went through a phase of being obsessed with dinosaurs.
کودک دورهای داشت که به دایناسورها وسواس پیدا کرده بود.
My brother is in a rebellious phase at the moment.
برادرم درحال حاضر در فاز نافرمانی است.
the different phases of children's development
دورههای گوناگون رشد کودکان
نجوم فاز (ماه)
The crescent phase of the moon is very beautiful in the evening sky.
فاز هلال ماه در آسمان شب بسیار زیباست.
Scientists study the phases of the moon to understand its orbit.
دانشمندان برای درک مدار ماه، فازهای آن را مطالعه میکنند.
the various phases of the moon
صورتهای گوناگون ماه
مرحلهای کردن، مرحلهای اجرا کردن، تدریجی انجام دادن
New-model autos are now being phased in.
اتومبیلهای مدل جدید را دارند به تدریج عرضه میکنند.
The new safety rules will be phased in to give workers time to adjust.
قوانین ایمنی جدید بهتدریج اجرا خواهند شد تا به کارکنان فرصت تطبیق داده شود.
a phased infantry advance with coordination between units
پیشروی مرحلهبهمرحلهی پیاده نظام با هماهنگی میان یگانها
a phased march toward a free economy
پیشرفت زمانبندیشده به سوی اقتصاد آزاد
a new plan for phased disarmament
نقشهی جدیدی برای خلع سلاح گامبهگام
هممرحله، هماهنگ، همگام، همزمان، همفاز
دارای مراحل ناجور، ناهمگام، ناهماهنگ، ناهمزمان، ناهمفاز
دوره ای را گذراندن، مرحله ای را طی کردن
گذشتهی ساده phase در زبان انگلیسی phased است.
شکل سوم phase در زبان انگلیسی phased است.
شکل جمع phase در زبان انگلیسی phases است.
وجه وصفی حال phase در زبان انگلیسی phasing است.
سومشخص مفرد phase در زبان انگلیسی phases است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «phase» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/phase