گذشتهی ساده:
statedشکل سوم:
statedسومشخص مفرد:
statesوجه وصفی حال:
statingشکل جمع:
statesحال، حالت، چگونگی، کیفیت، وضع، وضعیت
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
I saw him in a state of poverty.
او را در حالت فقر دیدم.
After the storm, the house was left in a terrible state.
بعداز طوفان، خانه در وضع بسیار بدی باقی مانده بود.
her financial state
وضع مالی او
the state of my health
وضع سلامتی من
a state of total bliss
حالت خوشی کامل
the solid and liquid states
حالات جامد و مایع
water in a vaporous state
آب به حالت بخار
کشور، دولت، ملت، حکومت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The State interfered in every aspect of people's lives.
دولت در همه کار مردم دخالت میکرد.
Many citizens of the state protested against the new policy.
بسیاری از شهروندان حکومت به سیاست جدید اعتراض کردند.
state ownership of the means of production
مالکیت دولتی وسایل تولید
the limits of state interference in the private affairs of the people
حدود دخالت دولت در امور خصوصی مردم
matters of state
موضوعات دولتی
a fascist State
حکومت فاشیستی
the separation of church and State
جداسازی کلیسا از دولت
ایالت، استان
Germany is composed of a few States.
آلمان از چند ایالت تشکیل شده است.
The States of Switzerland are called canton.
ایالتهای سوئیس را کانتون مینامند.
an independent State
ایالت مستقل
(the States) ایالات متحدهی آمریکا
The States has a diverse culture influenced by various immigrant groups.
ایالات متحده فرهنگی متنوع دارد که تحتتأثیر گروههای مختلف مهاجر است.
Many tourists visit the States every year for business and leisure.
هرساله بسیاری از گردشگران برای کار و تفریح به آمریکا سفر میکنند.
توضیح دادن، شرح دادن، اظهار کردن، بیان کردن، اعلام کردن، گفتن
In the report, the researcher clearly stated the purpose of the study.
در این گزارش، پژوهشگر هدف مطالعه را بهطور واضح شرح داد.
The government stated that the new policy would benefit small businesses.
دولت اعلام کرد که سیاست جدید به نفع کسبوکارهای کوچک خواهد بود.
No date was stated in your invitation.
در دعوتنامهی شما تاریخ قید نشده بود.
to state in prose the meaning of a poem
معنی شعر را به صورت نثر بیان کردن
to state one's objectives
هدفهای خود را گفتن
at the stated hour
در ساعت مقرر
دولتی، حکومتی، وابسته به دولت
State funding helped the project to move forward.
تأمین مالی دولتی به پیشرفت این پروژه کمک کرد.
The company is now under state control.
این شرکت اکنون تحت کنترل حکومت است.
رسمی، دولتی، تشریفاتی (مراسم)
The prime minister gave a speech during the state opening of the new government session.
نخستوزیر درطول مراسم رسمی آغازبهکار دورهی جدید دولت سخنرانی کرد.
State ceremonies are often marked by strict protocol and elaborate rituals.
مراسمهای دولتی معمولاً با رعایت دقیق آداب و تشریفات برگزار میشوند.
ایالتی
The governor announced changes to the state healthcare policy.
فرماندار تغییراتی در سیاست بهداشت ایالتی اعلام کرد.
There is a separate state sales tax in addition to the federal tax.
علاوهبر مالیات فدرال، مالیات فروش ایالتی جداگانهای وجود دارد.
حالت فوقالعاده اعلام کردن
کشور یا دولتی که قوانین و عرف بینالملل را زیر پا میگذارد، کشور خطاکار
ایالت میشیگان
اظهار نظر کردن، بیان کردن عقیده
ترجیح خود را بیان کردن
به وضوح بیان کردن / صراحتاً گفتن
بیان کردن هدف، مشخص کردن هدف
بیان کردن هدف، ذکر کردن مقصود
وضعیت سردرگمی/گیجی
در حالت شوک
بیان کردن هدف/منظور/مقصود خود
وضعیت اطمینان / حالت اعتماد به نفس
حالت سرخوشی
بیان کردن هدف
1- لخت، لخت و پتی، برهنه 2- وحشی، رامنشده 3- زمین بکر، کشتنشده 4- نامتمدن
(در دادگاه جنایی) علیه متهم شهادت دادن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «state» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/state