آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۶ اردیبهشت ۱۴۰۴

    State

    steɪt steɪt

    گذشته‌ی ساده:

    stated

    شکل سوم:

    stated

    سوم‌شخص مفرد:

    states

    وجه وصفی حال:

    stating

    شکل جمع:

    states

    معنی state | جمله با state

    noun countable B2

    حال، حالت، چگونگی، کیفیت، وضع، وضعیت

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    I saw him in a state of poverty.

    او را در حالت فقر دیدم.

    After the storm, the house was left in a terrible state.

    بعداز طوفان، خانه در وضع بسیار بدی باقی مانده بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    her financial state

    وضع مالی او

    the state of my health

    وضع سلامتی من

    a state of total bliss

    حالت خوشی کامل

    the solid and liquid states

    حالات جامد و مایع

    water in a vaporous state

    آب به حالت بخار

    noun countable uncountable C1

    کشور، دولت، ملت، حکومت

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    The State interfered in every aspect of people's lives.

    دولت در همه کار مردم دخالت می‌کرد.

    Many citizens of the state protested against the new policy.

    بسیاری از شهروندان حکومت به سیاست جدید اعتراض کردند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    state ownership of the means of production

    مالکیت دولتی وسایل تولید

    the limits of state interference in the private affairs of the people

    حدود دخالت دولت در امور خصوصی مردم

    matters of state

    موضوعات دولتی

    a fascist State

    حکومت فاشیستی

    the separation of church and State

    جداسازی کلیسا از دولت

    noun countable B1

    ایالت، استان

    Germany is composed of a few States.

    آلمان از چند ایالت تشکیل شده است.

    The States of Switzerland are called canton.

    ایالت‌های سوئیس را کانتون می‌نامند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    an independent State

    ایالت مستقل

    noun plural informal

    (the States) ایالات متحده‌ی آمریکا

    The States has a diverse culture influenced by various immigrant groups.

    ایالات متحده فرهنگی متنوع دارد که تحت‌تأثیر گروه‌های مختلف مهاجر است.

    Many tourists visit the States every year for business and leisure.

    هرساله بسیاری از گردشگران برای کار و تفریح به آمریکا سفر می‌کنند.

    verb - transitive formal B2

    توضیح دادن، شرح دادن، اظهار کردن، بیان کردن، اعلام کردن، گفتن

    In the report, the researcher clearly stated the purpose of the study.

    در این گزارش، پژوهشگر هدف مطالعه را به‌طور واضح شرح داد.

    The government stated that the new policy would benefit small businesses.

    دولت اعلام کرد که سیاست جدید به نفع کسب‌وکارهای کوچک خواهد بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    No date was stated in your invitation.

    در دعوت‌نامه‌ی شما تاریخ قید نشده بود.

    to state in prose the meaning of a poem

    معنی شعر را به صورت نثر بیان کردن

    to state one's objectives

    هدف‌های خود را گفتن

    at the stated hour

    در ساعت مقرر

    adjective B2

    دولتی، حکومتی، وابسته به دولت

    State funding helped the project to move forward.

    تأمین مالی دولتی به پیشرفت این پروژه کمک کرد.

    The company is now under state control.

    این شرکت اکنون تحت کنترل حکومت است.

    adjective

    رسمی، دولتی، تشریفاتی (مراسم)

    The prime minister gave a speech during the state opening of the new government session.

    نخست‌وزیر درطول مراسم رسمی آغازبه‌کار دوره‌ی جدید دولت سخنرانی کرد.

    State ceremonies are often marked by strict protocol and elaborate rituals.

    مراسم‌های دولتی معمولاً با رعایت دقیق آداب و تشریفات برگزار می‌شوند.

    adjective

    ایالتی

    The governor announced changes to the state healthcare policy.

    فرماندار تغییراتی در سیاست بهداشت ایالتی اعلام کرد.

    There is a separate state sales tax in addition to the federal tax.

    علاوه‌بر مالیات فدرال، مالیات فروش ایالتی جداگانه‌ای وجود دارد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد state

    1. noun a sovereign unit
      Synonyms:
      country land nation body politic republic Department of State United States Department of State kingdom polity commonwealth state department res-publica dos
    1. noun condition or mode of being
      Synonyms:
      situation state of affairs condition case position circumstance status nature character category time environment element form shape mood humor attitude frame of mind spirits occasion event standing reputation requirement essential capacity posture plight estate juncture chances pass fix predicament occurrence eventuality contingency footing phase circumstances outlook stipulation prerequisite proviso limitation imperative station welfare accompaniment stand
    1. noun dignity, grandeur
      Synonyms:
      status position standing rank prestige stature majesty glory splendor pomp display ceremony consequence style cachet
    1. noun government, country
      Synonyms:
      country nation land commonwealth republic union federation territory community body politic sovereignty
    1. verb declare, assert
      Synonyms:
      say express utter speak present voice articulate pronounce relate report tell assert explain give put set forth describe elucidate expound ventilate air throw out bring out propound enunciate enumerate recount recite deliver aver specify interpret narrate pitch affirm asseverate rehearse vent spiel come out with chime in give rundown give blow-by-blow
      Antonyms:
      ask question

    Collocations

    declare a state of emergency

    حالت فوق‌العاده اعلام کردن

    a rogue state

    کشور یا دولتی که قوانین و عرف بین‌الملل را زیر پا می‌گذارد، کشور خطاکار

    wolverine state

    ایالت میشیگان

    state an opinion

    اظهار نظر کردن، بیان کردن عقیده

    state a preference

    ترجیح خود را بیان کردن

    Collocations بیشتر

    state clearly

    به وضوح بیان کردن / صراحتاً گفتن

    state a goal

    بیان کردن هدف، مشخص کردن هدف

    state a purpose

    بیان کردن هدف، ذکر کردن مقصود

    state of confusion

    وضعیت سردرگمی/گیجی

    in a state of shock

    در حالت شوک

    state your business

    بیان کردن هدف/منظور/مقصود خود

    state of confidence

    وضعیت اطمینان / حالت اعتماد به نفس

    state of euphoria

    حالت سرخوشی

    state an aim

    بیان کردن هدف

    Idioms

    in a state of nature

    1- لخت، لخت و پتی، برهنه 2- وحشی، رام‌نشده 3- زمین بکر، کشت‌نشده 4- نامتمدن

    turn state's evidence

    (در دادگاه جنایی) علیه متهم شهادت دادن

    لغات هم‌خانواده state

    • noun
      statement, understatement
    • adjective
      understated
    • verb - transitive
      state, understate

    سوال‌های رایج state

    گذشته‌ی ساده state چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده state در زبان انگلیسی stated است.

    شکل سوم state چی میشه؟

    شکل سوم state در زبان انگلیسی stated است.

    شکل جمع state چی میشه؟

    شکل جمع state در زبان انگلیسی states است.

    وجه وصفی حال state چی میشه؟

    وجه وصفی حال state در زبان انگلیسی stating است.

    سوم‌شخص مفرد state چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد state در زبان انگلیسی states است.

    ارجاع به لغت state

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «state» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/state

    لغات نزدیک state

    • - stat
    • - statable
    • - state
    • - state a goal
    • - state a preference
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.