آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۶ اردیبهشت ۱۴۰۴

    Relate

    rɪˈleɪt rɪˈleɪt

    گذشته‌ی ساده:

    related

    شکل سوم:

    related

    معنی relate | جمله با relate

    verb - transitive C2

    ربط دادن، ارتباط دادن، پیوند دادن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه

    مشاهده

    I am unable to relate these two events.

    قادر نیستم این دو رویداد را به هم مربوط کنم.

    The teacher related the historical event to the current political situation.

    معلم واقعه‌ی تاریخی را به وضعیت سیاسی کنونی پیوند داد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Her lecture related to the causes of cancer.

    نطق او مربوط به علل سرطان بود.

    He relates poverty and crime.

    او فقر را با جنایت مربوط می‌داند.

    verb - transitive formal C2

    نقل کردن، بازگو کردن، حکایت کردن، تعریف کردن، گفتن، بیان کردن، شرح دادن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    Tradition relates that he once ran from Shiraz to Esfahan.

    سنت چنین حکایت می‌کند که او یک بار از شیراز تا اصفهان دوید.

    He related the story of how he first came to America.

    او داستان اولین باری را که به آمریکا آمده بود تعریف کرد.

    verb - intransitive informal

    درک کردن، هم‌دردی کردن، تجربه‌ی مشابه داشتن، هم‌ذات‌پنداری کردن

    I have never been able to relate to him.

    هرگز نتوانسته‌ام او را درک کنم.

    After hearing her story, I could relate to her feelings of loss.

    بعداز شنیدن داستان او، توانستم با احساسات از دست دادنش هم‌دردی کنم.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد relate

    1. verb to tell
      Synonyms:
      describe recount narrate recite report tell appertain apply associate belong commune connect convey correlate detail rehearse disclose express link retell pertain refer reveal speak state touch
      Antonyms:
      conceal hide
    1. verb give an account of
      Synonyms:
      tell describe report recount state narrate present detail express divulge disclose reveal impart depict recite itemize retell verbalize picture set forth run through chronicle particularize spill track rehearse run down break a story spill the beans get off one’s chest let one’s hair down give the word lay it on the line clue one in spin a yarn sling shoot the breeze
      Antonyms:
      hide conceal
    1. verb correlate, pertain
      Synonyms:
      associate connect link apply concern refer pertain tie in with affect compare combine join unite coordinate correspond to have to do with be relevant to touch interrelate ally couple orient orientate identify with bracket interconnect conjoin consociate bear upon have reference to be joined with ascribe credit assign impute appertain yoke interdepend
      Antonyms:
      dissociate

    Collocations

    strange to say (or relate)

    با کمال تعجب، شگفت‌آور بود که

    لغات هم‌خانواده relate

    • noun
      relation, relationship, relative, relations
    • adjective
      related, relative
    • verb - transitive
      relate
    • adverb
      relatively

    سوال‌های رایج relate

    گذشته‌ی ساده relate چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده relate در زبان انگلیسی related است.

    شکل سوم relate چی میشه؟

    شکل سوم relate در زبان انگلیسی related است.

    ارجاع به لغت relate

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «relate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/relate

    لغات نزدیک relate

    • - relapsing fever
    • - relatable
    • - relate
    • - related
    • - relater
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    oleate safecracker fluffy gutter press dislikable by default misogynistic miss the boat moisturize molasses monetary monetization moon over more or less motherless مبدأ غلط منشا گذاشتن سطل خوراک خوراکی بشقاب صبر صبور گزند دنبال کردن منظور مغازه صبح
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.