امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Run Through

ˈrənˈθruː rʌnθruː
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb verb - transitive
(به‌سرعت) بررسی کردن، دوره‌ کردن، خواندن، مرور کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- I need to run through my presentation before the meeting.
- من باید قبل‌از جلسه ارائه‌ی خود را مرور کنم.
- The teacher asked us to run through the practice problems before the test.
- معلم از ما خواست تا قبل‌از آزمون، مسائل تمرینی را دوره کنیم.
- I ran through what I'd overheard.
- آنچه را که شنیده بودم، بررسی کردم.
phrasal verb verb - transitive
جریان داشتن، جاری بودن، پخش شدن
- The theme of love and sacrifice runs through the entire novel.
- موضوع عشق و فداکاری در کل رمان جریان دارد.
- Laughter and joy ran through the air as children played in the park.
- درحالی‌که بچه‌ها در پارک بازی می کردند، خنده و شادی در هوا پخش شد.
phrasal verb verb - transitive
(با بی‌فکری یا به‌سرعت) خرج کردن، مصرف کردن، تمام کردن
- I watched as the water reserves started to run through.
- من دیدم که ذخایر آب با بی‌فکری مصرف شدند.
- His enthusiasm for the project caused him to run through all available resources within a week.
- اشتیاق او به این پروژه باعث شد که در عرض یک هفته تمام منابع موجود را تمام کند.
phrasal verb
ادبی (با شمشیر یا تفنگ) از بین بردن، کشتن، زخمی کردن
- The knight bravely ran through the dragon.
- شوالیه شجاعانه اژدها را از بین برد.
- She ran through the intruder with her dagger, defending herself and her home.
- او با خنجرش مهاجم را کشت و از خود و خانه‌اش دفاع کرد.
noun countable
اجرا، تمرین
- "Before the concert, the band did a quick run through to ensure everything was in order."
- قبل‌از کنسرت، گروه یک تمرین سریع انجام داد تا مطمئن شود همه‌چیز مرتب است.
- "The run through of the play was flawless, showing the actor's dedication to their roles."
- اجرای بازی بی‌عیب‌ونقص بود و نشان‌دهنده‌ی تهعد بازیگران به نقش‌هایشان بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد run through

  1. phrasal verb use up; waste
    Synonyms: blow, consume, dissipate, exhaust, expend, finish, fritter away, lose, spend, squander, throw away, wash up
    Antonyms: hoard, save
  2. phrasal verb Summarise briefly
  3. phrasal verb Repeat something
  4. phrasal verb Pervade (of a quality that is characteristic of a group)
  5. phrasal verb Impale a person with a blade (usually a sword)

ارجاع به لغت run through

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «run through» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/run-through-2

لغات نزدیک run through

پیشنهاد بهبود معانی