همهچیز، هرچیز، هرچه، هر آنچه
God knows everything.
خدا همهچیز را میداند.
This child eats everything.
این بچه همهچیز میخورد.
مهم
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Money is everything to him.
پول برایش مهم است.
She mean everything to me.
او همه چیز من است. (برای من مهم است)
مخلوطی از چند چیز
The pizza was delicious, with everything toppings.
پیتزا مخلوط خوشمزه بود.
She ordered a salad with everything toppings available.
او یک سالاد مخلوط با مواد موجود سفارش داد.
آینده درخشان است
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «everything» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/everything