گذشتهی ساده:
aggregatedشکل سوم:
aggregatedسومشخص مفرد:
aggregatesوجه وصفی حال:
aggregatingشکل جمع:
aggregatesجمعشده، متراکم، متراکم ساختن
جمعآمده، متراکم، (جانورشناسی، گیاهشناسی.) بههم پیوسته، انبوه، توده، تراکم، جمع، مجموع، جمع کردن، جمع شدن، توده کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the aggregate number of the unemployed
جمع تعداد بیکاران
the aggregate of human knowledge
جمیع دانستههای بشر
wealth aggregated by their commercial skill
ثروتی که بهدلیل مهارت آنها در بازرگانی انباشته شده است
aggregate flower
گل فراهم
aggregate fruit
میوهی فراهم/ انبوه
جمعاً، بر افزوده، همگی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «aggregate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/aggregate