گذشتهی ساده:
numberedشکل سوم:
numberedسومشخص مفرد:
numbersوجه وصفی حال:
numberingشکل جمع:
numbersصفت عالی:
numbestعدد (واحدی که بخشی از سیستم شمارش و محاسبه را تشکیل میدهد)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
30, 400, and a thousand are all numbers.
۳۰ و ۴۰۰ و هزار همگی عدد هستند.
Think of a number from one to twelve and multiply it by three.
یک عدد از یک تا دوازده را در نظر بگیرید و آن را در سه ضرب کنید.
شمارهگذاری کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Powder and rouge are cosmetics.
پودر و سرخاب از لوازم آرایشی هستند.
You must number every page!
باید همهی صفحات را شمارهگذاری کنی!
cosmetic surgery
جراحی زیبایی (پلاستیک)
numbered seats
صندلیهای شمارهگذاریشده
شماره (برای علامتگذاری)
room number 104
اتاق شمارهی ۱۰۴
What's your flight number?
شمارهی پرواز شما چند است؟
شماره (تلفن)
Can you give me your number?
آیا میشه شمارهات رو بهم بدی؟
I lost my phone and now I can't remember anyone's number.
تلفنم را گم کردم و حالا شمارهی کسی را به خاطر نمیآورم.
پوشاک لباس
The body corrupted quickly.
نعش زود گندید.
That number you wore to the party last night was stunning.
لباسی که دیشب توی مهمونی پوشیده بودی، محشر بود.
police corruption
فساد در (دستگاه) پلیس
Her collection of numbers is enviable.
مجموعهی لباسهایش حسادتبرانگیز است.
تعداد
The number of students in the class has increased.
تعداد دانشآموزان کلاس افزایش یافته است.
the number of chairs in this room
تعداد صندلیها در این اتاق
The number of attendees at the event exceeded our expectations.
تعداد شرکتکنندگان در این مراسم فراتر از انتظار ما بود.
انگلیسی آمریکایی تیکه (فردی با ویژگیای خاص)
He believed that music led to the corruption of the young people.
او معتقد بود که موسیقی منجر به هرزگی جوانان میشود.
My grandma is a real number, still going out dancing every weekend.
مادربزرگم یه تیکه است، هنوز هم هر آخر هفته برای رقصیدن میره بیرون.
Some deputies were open to corruption.
برخی از نمایندگان اهل رشوه بودند.
My boyfriend is a real sexy number.
دوستپسرم یه تیکهی سکسیه.
موسیقی آهنگ (کوتاه)
She sang a beautiful number.
آهنگ زیبایی را خواند.
The band played a soulful number that brought tears to the audience's eyes.
گروه آهنگ روحنوازی را نواخت که اشک تماشاگران را درآورد.
گروه، دسته
The success of our number relies on each individual's contribution.
موفقیت گروه ما به مشارکت هر فرد بستگی دارد.
One of our number fell behind during the hike.
یکی از دستهی ما در پیادهروی عقب افتاد.
شماره (مجله و روزنامه و غیره)
This month's number of the magazine includes a fascinating article on space exploration.
در شمارهی این ماه مجله مقالهی جذابی در مورد اکتشاف فضا آمده است.
I need to buy the latest number of Vogue.
باید تازهترین شمارهی وگ را بخرم.
به ... رسیدن، بالغ شدن به (از نظر تعداد)
The people at the meeting numbered in the thousands.
تعداد افراد حاضر در گردهمایی به هزاران نفر رسید.
The books on the shelf numberd thirty.
[تعداد] کتابهای قفسه به سی رسید.
دستور زبان شمار، عدد
آموزش دستور زبان انگلیسی از مبتدی تا پیشرفته
singular number
شمار مفرد
quadral number
عدد چهارگانه
ریاضی حساب (جمع و تفریق و ضرب و تقسیم) (numbers)
She taught children their numbers.
او به بچهها حساب یاد میداد.
She teaches him his numbers.
به او حساب یاد میدهد.
ادبیات وزن (شعر) (numbers)
The professor taught us how to analyze the numbers in a poem.
استاد به ما یاد داد که چگونه وزن شعر را تجزیهوتحلیل کنیم.
Poetry's power lies in the arrangement of its numbers.
قدرت شعر در چینش وزن آن نهفته است.
ادبیات اشعار (موزون) (numbers)
I marveled at the power of numbers.
از قدرت اشعار شگفتزده شدم.
Numbers paint a vivid portrait of reality.
اشعار پرترهای واضح از واقعیت را ترسیم میکنند.
قدیمی موسیقی نتها (numbers)
He created mesmerizing numbers.
نتهای مسحورکنندهای را خلق کرد.
The numbers in the symphony created a harmonious melody.
این نتها در سمفونی ملودی هماهنگی به وجود آوردند.
بخش (برنامه)، برنامه (تماشاخانه و سیرک و غیره)
The last number in the program was a rustic dance.
آخرین بخش برنامه رقص روستایی بود.
I enjoyed this number.
از این بخش لذت بردم.
شیرینکاری
He practiced his number.
شیرینکاریاش را تمرین کرد.
He amazed passersby with a mind-bending number.
با شیرینکاریای شگفتانگیز عابران را شگفتزده کرد.
آسیب، صدمه
She tripped and did a number on her knee, causing her to wince in pain.
زمین خورد و آسیبی به زانویش وارد شد که باعث شد از درد چهره در هم بکشد.
Despite the bandage wrapped around her knee, the bruise from the number she did was still visible.
علیرغم بانداژی که دور زانویش پیچیده بود، کبودی صدمهاش هنوز قابل مشاهده بود.
بینش
His number was truly exceptional.
بینش او بهراستی استثنایی بود.
Her impressive number was evident.
بینش تأثیرگذار او مشهود بود.
اعداد (بازی) (نوعی شرطبندی یا قرعهکشی)
I enjoy playing the numbers.
از بازی اعداد لذت میبرم.
The numbers game is a popular form of illegal gambling in poor neighborhoods.
بازی اعداد شکل محبوبی از قمار غیرقانونی در محلههای فقیرنشین است.
آمار (فردی)
The player's numbers have been steadily improving this season.
آمار این بازیکن در این فصل بهطور پیوسته در حال بهبود بوده است.
I praise your numbers.
آمار شما را تحسین میکنم.
Each player's salary is based on his last year's numbers.
حقوق هر بازیکن به آمار (برد و باخت) سال پیش او بستگی دارد.
آمار (مربوط به تعداد بینندگان یک برنامهی تلویزیونی یا شنوندگان یک برنامهی رادیویی)
The numbers for this television show's viewership have been steadily decreasing.
آمار بینندگان این برنامهی تلویزیونی بهطور پیوسته در حال کاهش بوده است.
We need to assess the numbers for the radio program to determine its success.
برای تعیین موفقیت برنامهی رادیویی باید آمار را ارزیابی کنیم.
عدد (برای اشاره به شخص بدون توجه به فردیت)
Being just a number is disappointing.
فقط یک عدد بودن ناامیدکننده است.
At the university, she was just a number.
او در دانشگاه فقط یک عدد بود.
عمر (معمولاً با up میآید)
the bullet that had his number on it
گلولهای که قرار بود او را بکشد
His number was up.
عمرش تمام شد.
شمردن
Who can number the stars?
چه کسی میتواند ستارگان را بشمارد؟
I number the days until we meet again.
روزها را میشمارم تا یکدیگر را دوباره ببینیم.
معدود کردن
He is old and his days are numbered.
او پیر است و ایام عمرش معدود شدهاند.
I warned you, your days are numbered!
به شما هشدار دادم، روزهای عمر شما معدود شدهاند!
محسوب شدن، به حساب آمدن
They are numbered among the missing in action.
آنها ناپدیدشدگان جنگ محسوب شدهاند.
We were numbered among the worst hit.
در بین بدترین آسیبدیدگان به حساب آمدیم.
چیز
Your hat is a smart number.
کلاهت چیز شیکی است.
This a good number!
این یه چیز خوبه!
چند، چندین، تعدادی
لاتاری غیرقانونی
بیشمار، بسیار زیاد، بیحدوحصر
(ریاضی) عدد اختیاری
raise a number by the power of another number
(ریاضی) عددی را به توان معینی رساندن
1- (ارتش) به ترتیب شماره یا تسلسل 2- خودبهخود و بدون اندیشه، با بیفکری
(امریکا - عامیانه) بامبول زدن، حقه سوار کردن، بدرفتاری کردن، تحقیر کردن
(عامیانه) به ماهیت کسی پیبردن، خوب شناختن
(عامیانه - بهویژه در مورد فشنگ) قسمت کسی بودن، سرنوشت کسی را در دست داشتن
(عامیانه) هنگام مرگ یا تنبیه (و غیرهی) کسی فرا رسیده است
مثل کف دست شناختن، کسی را خوب شناختن، دل و رودهی کسی را وجب کردن، از نیت کسی باخبر بودن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «number» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/number