آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۹ خرداد ۱۴۰۳

    Number

    ˈnʌmbər ˈnʌmbə

    گذشته‌ی ساده:

    numbered

    شکل سوم:

    numbered

    سوم‌شخص مفرد:

    numbers

    وجه وصفی حال:

    numbering

    شکل جمع:

    numbers

    صفت عالی:

    numbest

    معنی number | جمله با number

    noun countable A1

    عدد (واحدی که بخشی از سیستم شمارش و محاسبه را تشکیل می‌دهد)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    30, 400, and a thousand are all numbers.

    ۳۰ و ۴۰۰ و هزار همگی عدد هستند.

    Think of a number from one to twelve and multiply it by three.

    یک عدد از یک تا دوازده را در نظر بگیرید و آن را در سه ضرب کنید.

    verb - transitive C1

    شماره‌گذاری کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    Powder and rouge are cosmetics.

    پودر و سرخاب از لوازم آرایشی هستند.

    You must number every page!

    باید همه‌ی صفحات را شماره‌گذاری کنی!

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    cosmetic surgery

    جراحی زیبایی (پلاستیک)

    numbered seats

    صندلی‌های شماره‌گذاری‌شده

    noun countable A1

    شماره (برای علامت‌گذاری)

    room number 104

    اتاق شماره‌ی ۱۰۴

    What's your flight number?

    شماره‌ی پرواز شما چند است؟

    noun countable A1

    شماره (تلفن)

    Can you give me your number?

    آیا می‌شه شماره‌ات رو بهم بدی؟

    I lost my phone and now I can't remember anyone's number.

    تلفنم را گم کردم و حالا شماره‌ی کسی را به خاطر نمی‌آورم.

    noun countable informal

    پوشاک لباس

    The body corrupted quickly.

    نعش زود گندید.

    That number you wore to the party last night was stunning.

    لباسی که دیشب توی مهمونی پوشیده بودی، محشر بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    police corruption

    فساد در (دستگاه) پلیس

    Her collection of numbers is enviable.

    مجموعه‌ی لباس‌هایش حسادت‌برانگیز است.

    noun singular B1

    تعداد

    The number of students in the class has increased.

    تعداد دانش‌آموزان کلاس افزایش یافته است.

    the number of chairs in this room

    تعداد صندلی‌ها در این اتاق

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The number of attendees at the event exceeded our expectations.

    تعداد شرکت‌کنندگان در این مراسم فراتر از انتظار ما بود.

    noun countable informal

    انگلیسی آمریکایی تیکه (فردی با ویژگی‌ای خاص)

    He believed that music led to the corruption of the young people.

    او معتقد بود که موسیقی منجر به هرزگی جوانان می‌شود.

    My grandma is a real number, still going out dancing every weekend.

    مادربزرگم یه تیکه‌ است، هنوز هم هر آخر هفته برای رقصیدن می‌ره بیرون.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Some deputies were open to corruption.

    برخی از نمایندگان اهل رشوه بودند.

    My boyfriend is a real sexy number.

    دوست‌پسرم یه تیکه‌ی سکسیه.

    noun countable

    موسیقی آهنگ (کوتاه)

    She sang a beautiful number.

    آهنگ زیبایی را خواند.

    The band played a soulful number that brought tears to the audience's eyes.

    گروه آهنگ روح‌نوازی را نواخت که اشک تماشاگران را درآورد.

    noun singular

    گروه، دسته

    The success of our number relies on each individual's contribution.

    موفقیت گروه ما به مشارکت هر فرد بستگی دارد.

    One of our number fell behind during the hike.

    یکی از دسته‌ی ما در پیاده‌روی عقب افتاد.

    noun countable

    شماره (مجله و روزنامه و غیره)

    This month's number of the magazine includes a fascinating article on space exploration.

    در شماره‌ی این ماه مجله مقاله‌ی جذابی در مورد اکتشاف فضا آمده است.

    I need to buy the latest number of Vogue.

    باید تازه‌ترین شماره‌ی وگ را بخرم.

    verb - intransitive C2

    به ... رسیدن، بالغ شدن به (از نظر تعداد)

    The people at the meeting numbered in the thousands.

    تعداد افراد حاضر در گردهمایی به هزاران نفر رسید.

    The books on the shelf numberd thirty.

    [تعداد] کتاب‌های قفسه به سی رسید.

    noun uncountable

    دستور زبان شمار، عدد

    link-banner

    آموزش دستور زبان انگلیسی از مبتدی تا پیشرفته

    مشاهده

    singular number

    شمار مفرد

    quadral number

    عدد چهارگانه

    noun plural

    ریاضی حساب (جمع و تفریق و ضرب و تقسیم) (numbers)

    She taught children their numbers.

    او به بچه‌ها حساب یاد می‌داد.

    She teaches him his numbers.

    به او حساب یاد می‌دهد.

    noun plural

    ادبیات وزن (شعر) (numbers)

    The professor taught us how to analyze the numbers in a poem.

    استاد به ما یاد داد که چگونه وزن شعر را تجزیه‌وتحلیل کنیم.

    Poetry's power lies in the arrangement of its numbers.

    قدرت شعر در چینش وزن آن نهفته است.

    noun plural

    ادبیات اشعار (موزون) (numbers)

    I marveled at the power of numbers.

    از قدرت اشعار شگفت‌زده شدم.

    Numbers paint a vivid portrait of reality.

    اشعار پرتره‌ای واضح از واقعیت را ترسیم می‌کنند.

    noun plural

    قدیمی موسیقی نت‌ها (numbers)

    He created mesmerizing numbers.

    نت‌های مسحورکننده‌ای را خلق کرد.

    The numbers in the symphony created a harmonious melody.

    این نت‌ها در سمفونی ملودی هماهنگی به وجود آوردند.

    noun countable

    بخش (برنامه)، برنامه (تماشاخانه و سیرک و غیره)

    The last number in the program was a rustic dance.

    آخرین بخش برنامه رقص روستایی بود.

    I enjoyed this number.

    از این بخش لذت بردم.

    noun

    شیرین‌کاری

    He practiced his number.

    شیرین‌کاری‌اش را تمرین کرد.

    He amazed passersby with a mind-bending number.

    با شیرین‌کاری‌ای شگفت‌انگیز عابران را شگفت‌زده کرد.

    noun

    آسیب، صدمه

    She tripped and did a number on her knee, causing her to wince in pain.

    زمین خورد و آسیبی به زانویش وارد شد که باعث شد از درد چهره در‌ هم‌ بکشد.

    Despite the bandage wrapped around her knee, the bruise from the number she did was still visible.

    علی‌رغم بانداژی که دور زانویش پیچیده بود، کبودی صدمه‌اش هنوز قابل مشاهده بود.

    noun

    بینش

    His number was truly exceptional.

    بینش او به‌راستی استثنایی بود.

    Her impressive number was evident.

    بینش تأثیرگذار او مشهود بود.

    noun plural

    اعداد (بازی) (نوعی شرط‌بندی یا قرعه‌کشی)

    I enjoy playing the numbers.

    از بازی اعداد لذت می‌برم.

    The numbers game is a popular form of illegal gambling in poor neighborhoods.

    بازی اعداد شکل محبوبی از قمار غیرقانونی در محله‌های فقیرنشین است.

    noun plural

    آمار (فردی)

    The player's numbers have been steadily improving this season.

    آمار این بازیکن در این فصل به‌طور پیوسته در حال بهبود بوده است.

    I praise your numbers.

    آمار شما را تحسین می‌کنم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Each player's salary is based on his last year's numbers.

    حقوق هر بازیکن به آمار (برد و باخت) سال پیش او بستگی دارد.

    noun plural

    آمار (مربوط به تعداد بینندگان یک برنامه‌ی تلویزیونی یا شنوندگان یک برنامه‌ی رادیویی)

    The numbers for this television show's viewership have been steadily decreasing.

    آمار بینندگان این برنامه‌ی تلویزیونی به‌طور پیوسته در حال کاهش بوده است.

    We need to assess the numbers for the radio program to determine its success.

    برای تعیین موفقیت برنامه‌ی رادیویی باید آمار را ارزیابی کنیم.

    noun

    عدد (برای اشاره به شخص بدون توجه به فردیت)

    Being just a number is disappointing.

    فقط یک عدد بودن ناامیدکننده است.

    At the university, she was just a number.

    او در دانشگاه فقط یک عدد بود.

    noun

    عمر (معمولاً با up می‌آید)

    the bullet that had his number on it

    گلوله‌ای که قرار بود او را بکشد

    His number was up.

    عمرش تمام شد.

    verb - transitive

    شمردن

    Who can number the stars?

    چه کسی می‌تواند ستارگان را بشمارد؟

    I number the days until we meet again.

    روزها را می‌شمارم تا یکدیگر را دوباره ببینیم.

    verb - transitive

    معدود کردن

    He is old and his days are numbered.

    او پیر است و ایام عمرش معدود شده‌اند.

    I warned you, your days are numbered!

    به شما هشدار دادم، روزهای عمر شما معدود شده‌اند!

    verb - intransitive

    محسوب شدن، به حساب آمدن

    They are numbered among the missing in action.

    آن‌ها ناپدیدشدگان جنگ محسوب شده‌اند.

    We were numbered among the worst hit.

    در بین بدترین آسیب‌دیدگان به حساب آمدیم.

    noun informal

    چیز

    Your hat is a smart number.

    کلاهت چیز شیکی است.

    This a good number!

    این یه چیز خوبه!

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد number

    1. noun unit of the mathematical system
      Synonyms:
      figure digit numeral integer total sum count statistic sign symbol representation decimal fraction numerator denominator cardinal ordinal prime cipher chiffer character folio emblem whole number googol
      Antonyms:
      letter
    1. noun aggregate, bunch
      Synonyms:
      amount sum total collection quantity product bunch lot whole multitude crowd company flock throng plenty abundance volume estimate many totality slew horde plenitude conglomeration caboodle umpteen jillion zillion manifoldness
      Antonyms:
      one
    1. verb count, calculate
      Synonyms:
      add calculate total sum figure out reckon estimate tally enumerate compute aggregate amount run include tale account tell keep tabs figure in run to add up count heads count noses take account of tick off tote run down count off tote up come
      Antonyms:
      guess estimate

    Collocations

    beyond number

    بی‌شمار

    بی‌شمار، ناشمردنی، شمارناپذیر

    a number of times

    چند بار

    چندبار، چندین بار

    a number of

    چند، چندین، تعدادی

    the numbers (or numbers game)

    لاتاری غیرقانونی

    without number

    بی‌شمار، بسیار زیاد، بی‌حدوحصر

    Collocations بیشتر

    arbitrary number

    (ریاضی) عدد اختیاری

    raise a number by the power of another number

    (ریاضی) عددی را به توان معینی رساندن

    Idioms

    by the numbers

    1- (ارتش) به ترتیب شماره یا تسلسل 2- خودبه‌خود و بدون اندیشه، با بی‌فکری

    do a number on someone

    زخمی کردن، آسیب رساندن، صدمه زدن، بدرفتاری کردن، تحقیر کردن

    get (or have) one's number

    (عامیانه) به ماهیت کسی پی‌بردن، خوب شناختن

    have one's number on it

    (عامیانه - به‌ویژه در مورد فشنگ) قسمت کسی بودن، سرنوشت کسی را در دست داشتن

    someone's number is up

    وقت کسی رسیدن، مرگ کسی فرا رسیدن، نوبت مردن کسی رسیدن، اجل کسی رسیدن، عمر کسی به پایان رسیدن

    Idioms بیشتر

    have someone's number

    مثل کف دست شناختن، کسی را خوب شناختن، دل و روده‌ی کسی را وجب کردن، از نیت کسی باخبر بودن

    لغات هم‌خانواده number

    • noun
      number, numeral, numeracy, numerator, innumeracy
    • adjective
      innumerable, numerical, numerous, numerate
    • verb - transitive
      number, outnumber
    • adverb
      numerically

    سوال‌های رایج number

    گذشته‌ی ساده number چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده number در زبان انگلیسی numbered است.

    شکل سوم number چی میشه؟

    شکل سوم number در زبان انگلیسی numbered است.

    شکل جمع number چی میشه؟

    شکل جمع number در زبان انگلیسی numbers است.

    وجه وصفی حال number چی میشه؟

    وجه وصفی حال number در زبان انگلیسی numbering است.

    سوم‌شخص مفرد number چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد number در زبان انگلیسی numbers است.

    صفت عالی number چی میشه؟

    صفت عالی number در زبان انگلیسی numbest است.

    ارجاع به لغت number

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «number» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/number

    لغات نزدیک number

    • - numb
    • - numbat
    • - number
    • - number cruncher
    • - number generator
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.