گفتن، بیان کردن، نقل کردن، فاش کردن، شرح دادن، ذکر کردن، اعلام کردن، آگاه کردن
Fossils tell much about the past.
سنگوارهها دربارهی گذشته اطلاعات فراوان میدهند.
He is only three-he can't tell time.
سه سال بیشتر ندارد و نمیتواند ساعت بخواند.
The two brothers never told on each other.
آن دو برادر هرگز علیه همدیگر سخنچینی نمیکردند.
Every time he did something wrong his sister would tell on him.
هرگاه کار بدی میکرد، خواهرش او را لو میداد.
One cannot tell the future.
آینده را نمیتوان دانست.
His conscience told him not to do anything wrong.
وجدان به او ندا داد که هیچ کار خلافی نکند.
They told us of their plans.
آنان نقشههای خود را به ما اطلاع دادند.
Her words and smiles told her evident delight in ballet.
سخنان و لبخندهایش، شیفتگی بارز او را نسبت به رقص باله آشکار میکرد.
Tell me your name.
نامت را به من بگو.
to tell a secret
رازی را افشا کردن
This story tells about his childhood.
این داستان کودکی او را شرح میدهد.
Dancers who tell stories through bodily gestures.
رقصندگانی که با حرکات بدن، داستان بیان میکنند.
This recipe tells how to make salads.
این دستور آشپزی طرز درستکردن سالاد را شرح میدهد.
to tell one's beads
دانههای تسبیح را برشمردن
Ahmad walked around the city walls and told the towers.
احمد اطراف دیوارهای شهر را پیمود و برجها را شمرد.
to tell the truth
حقیقت را گفتن
Tell her to wait.
به او بگو صبر کند.
to tell a story
قصه گفتن
to tell a lie
دروغ گفتن
He told us that he was sick.
به ما گفت که مریض است.
I told him.
به او گفتم.
اثر گذاشتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
efforts that are beginning to tell
کوششهایی که دارند مؤثر واقع میشوند
The embargo was beginning to tell.
تحریم اقتصادی داشت اثر میگذاشت.
Recent events were beginning to tell on her nerves.
رویدادهای اخیر داشت بر اعصاب او اثر میکرد.
فهمیدن، تشخیص دادن
How can you tell if this painting is a masterpiece?
از کجا میتوانی بفهمی که این نقاشی شاهکار است؟
Can you tell the difference between these two rugs?
فرق میان این دو قالیچه را تشخیص میدهی؟
A child cannot tell right from wrong.
بچه فرق میان درست و غلط را نمیداند.
(در بازی پوکر) چغلی، لو دادن
1- اثر کردن بر (معمولاً اثر منفی)، اثر داشتن 2- لو دادن، چغلی کردن، خبرکشی کردن
ساعت را خواندن، وقت روز را دانستن
(امریکا - عامیانه) راستی!، راست میگی!
(عامیانه) بگذار ببینم، بهتر است که، از من بشنو
از خطر جان به در بردن و برای دیگران گزارش دادن
(عامیانه) حرفت را باور نمیکنم!، دست از این حرفها بردار!
غیبت کسی را کردن، پشت سر کسی حرف زدن
(عامیانه) حرفهایت را باور نمیکنم!، کم دروغ بگو!
tell the truth and shame the devil
حتی اگر بهضررت تمام میشود راست بگو
آشکارا به همه اعلام کردن، به جهانیان گفتن
نمیتوان گفت، نمیتوان پیشبینی کرد
راستش را بخواهی (بخواهید)، راستی
(عامیانه) کاملاً موافقم!، نیازی به گفتن ندارد!، خودم بهتر میدانم!
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tell» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tell