با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Describe

dɪˈskraɪb dɪˈskraɪb
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    described
  • شکل سوم:

    described
  • سوم‌شخص مفرد:

    describes
  • وجه وصفی حال:

    describing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive A2
شرح دادن، وصف کردن، توصیف کردن، ترسیم کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Pari described the event to me.
- پری رویداد را برایم شرح داد.
- one cannot describe You (God) for You are beyond description
- نتوان وصف تو کردن که تو در وصف نگنجی
- Homa described the landscape.
- هما منظره را توصیف کرد.
- His arm described an arc in the air.
- دستش در هوا قوسی را ترسیم کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد describe

  1. verb explain in speech, writing
    Synonyms: call, characterize, chronicle, communicate, construe, convey image, define, delineate, depict, detail, distinguish, draw, elucidate, epitomize, exemplify, explicate, expound, express, illuminate, illustrate, image, impart, interpret, label, limn, make apparent, make clear, make sense of, make vivid, mark out, name, narrate, outline, paint, particularize, picture, portray, recite, recount, rehearse, relate, report, represent, sketch, specify, state, tell, term, trace, transmit, write up
    Antonyms: confuse, misrepresent, mix up

لغات هم‌خانواده describe

ارجاع به لغت describe

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «describe» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/describe

لغات نزدیک describe

پیشنهاد بهبود معانی