با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Name

neɪm neɪm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    named
  • شکل سوم:

    named
  • سوم‌شخص مفرد:

    names
  • وجه وصفی حال:

    naming
  • شکل جمع:

    names

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
نام، اسم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- My name is Manoochehr.
- نام من منوچهر است.
- Please spell your name for me.
- لطفاً اسم خود را برای من هجی کنید.
- family name
- نام خانوادگی
- The name of this fruit is apple.
- اسم این میوه سیب است.
- You must learn the names of all countries.
- باید نام همه‌ی کشورها را یاد بگیری.
- It is wrong to call names.
- لقب زشت دادن کار درستی نیست.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun
اسم و رسم، خانواده، ایل و تبار، خاندان، نام و شهرت
- In Shiraz he made quite a name for himself.
- در شیراز برای خودش اسم و رسمی پیدا کرد.
- By his evil deeds he stained his family name.
- با اعمال بدش شهرت خانوادگی خود را لکه‌دار کرد.
- He was the last of his name.
- او آخرین فرد آن خانواده بود.
noun
آدم برجسته، نامدار، خوش نام، معروف، حاوی نام، با نام
- He had a name for learning.
- او در دانش شهره بود.
- the greatest name in the history of science
- بزرگ‌ترین شخصیت تاریخ علم
- A good name is better than money.
- نیکنامی از پول بهتر است.
- in the name of God, the merciful, and the compassionate
- به نام خداوند بخشنده و مهربان
- a name brand
- کالای مارک معروف
verb - transitive
نامیدن، نام دادن
- They named him Ahmed.
- او را احمد نامیدند.
verb - transitive
نام بردن
- He has been named for the job.
- برای آن شغل از او نام برده شده است.
- The child was named after his grandfather.
- نام پدر‌بزرگ را روی نوزاد گذاشتند.
- I am not going to name names.
- من از کسی نام نخواهم برد.
- Name that tree.
- نام آن درخت را بگو.
- He can name all of the Emams.
- او نام همه‌ی امام‌ها را می‌داند.
- He couldn't even name one African country.
- او نمی‌توانست حتی یک کشور افریقایی را نام ببرد.
- He doesn't have a penny to his name.
- او یک شاهی هم ندارد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive
به نام صداکردن
- He was king in name only.
- او فقط به‌ اسم شاه بود.
adjective
مشهور، نامدار
- Each suitcase must have a name tag.
- هر یک از چمدانها باید بر چسب حاوی نام صاحب آن را داشته باشد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد name

  1. noun title given to something, someone
    Synonyms: agname, agnomen, alias, appellation, autograph, autonym, brand, cognomen, compellation, denomination, designation, epithet, eponym, flag, handle, head, heading, label, matronymic, moniker, monogram, nickname, nom de guerre, nom de plume, nomen, patronymic, pen name, pet name, place name, prenomen, proper name, pseudonym, rubric, sign, signature, sobriquet, stage name, style, surname, tag, term, trade name
  2. noun fame, distinction
    Synonyms: character, credit, eminence, esteem, honor, note, praise, renown, rep, report, reputation, repute
  3. noun celebrity
    Synonyms: big name, celeb, entertainer, headliner, hero, lion, luminary, notability, notable, personality, somebody, star, superstar
    Antonyms: unknown
  4. verb give a title
    Synonyms: baptize, call, characterize, christen, classify, cognominate, define, denominate, designate, dub, entitle, give a handle, identify, label, nickname, nomenclature, put tag on, style, tag, term, ticket, title
  5. verb choose, designate
    Synonyms: announce, appoint, cite, classify, commission, connote, declare, delegate, denote, elect, identify, index, instance, list, make, mark, mention, nominate, peg, pin down, point to, put down for, put finger on, recognize, refer to, remark, select, signify, single out, slot, specify, suggest, tab, tag, tap
    Antonyms: ignore, neglect

Collocations

Idioms

  • call names

    فحش دادن، اسم بد روی کسی گذاشتن، بد و بیراه گفتن

    دشنام دادن، به زشتی نام بردن (از)، لقب زشت دادن به، ناسزا گفتن

  • in name only

    فقط به اسم (نه واقعاً)

  • to one's name

    تعلق به

لغات هم‌خانواده name

ارجاع به لغت name

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «name» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/name

لغات نزدیک name

پیشنهاد بهبود معانی