pin, needle, bodkin, darner, perforator, nib, piercer
سوراخ سوزن
the eye of a needle
سوزن را نخ کردن
to thread a needle
سوزن بخیهزنی در جراحی
a needle for surgical sutures
سر سوزن
the point of a needle
قدیمی hypodermic needle, syringe
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
پرستار سوزن را با داروی تجویزشده پر کرد.
The nurse filled the syringe with the prescribed medication.
پزشک از سوزنی برای گرفتن نمونهی خون از بیمار استفاده کرد.
The doctor used a syringe to extract a blood sample from the patient.
قدیمی needle, shot
سوزن زدن
to inject, to give a needle to
دکتر به من یک سوزن زد.
The doctor gave me a shot.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «سوزن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/سوزن