فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Connote

kəˈnoʊt kəˈnəʊt

گذشته‌ی ساده:

connoted

شکل سوم:

connoted

سوم‌شخص مفرد:

connotes

وجه وصفی حال:

connoting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

دلالت ضمنی کردن بر، اشاره ضمنی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

In addition to its denotation, the word "mother" also connotes "origin" and "nurturer."

واژه‌ی مادر، علاوه‌بر معنی اصلی خود دارای هم‌باره‌های (معانی ضمنی) «سرمنشأ» و «پرورنده» نیز است.

Guilt usually connotes suffering.

گناه معمولاً مستلزم رنج و محنت است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

"Mono" connotes both "one" and "single."

«mono»هم به معنی «یک» است و هم به معنی «تک».

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد connote

  1. verb imply
    Synonyms:
    suggest mean indicate imply express involve hint at signify denote intimate spell evidence insinuate import betoken designate add up to
    Antonyms:
    denote

ارجاع به لغت connote

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «connote» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/connote

لغات نزدیک connote

پیشنهاد بهبود معانی