گذشتهی ساده:
connotedشکل سوم:
connotedسومشخص مفرد:
connotesوجه وصفی حال:
connotingدلالت ضمنی کردن بر، اشاره ضمنی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
In addition to its denotation, the word "mother" also connotes "origin" and "nurturer."
واژهی مادر، علاوهبر معنی اصلی خود دارای همبارههای (معانی ضمنی) «سرمنشأ» و «پرورنده» نیز است.
Guilt usually connotes suffering.
گناه معمولاً مستلزم رنج و محنت است.
"Mono" connotes both "one" and "single."
«mono»هم به معنی «یک» است و هم به معنی «تک».
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «connote» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/connote