گذشتهی ساده:
signifiedشکل سوم:
signifiedسومشخص مفرد:
signifiesوجه وصفی حال:
signifyingدلالت کردن بر، حاکی بودن از، بااشاره فهماندن، معنی دادن، معنی بخشیدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the rags that signify their poverty
جامههای مندرسی که حاکی از فقر آنان است
to signify approval by saying "aye"
با گفتن "آری" موافقت خود را نشان دادن
full of sound and fury signifying nothing
پر از سروصدا، خشونت و کاملاً بیمعنی(شکسپیر)
it doesn't signify ...
مهم نیست ...
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «signify» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/signify