گذشتهی ساده:
intimatedشکل سوم:
intimatedسومشخص مفرد:
intimatesوجه وصفی حال:
intimatingشکل جمع:
intimatesصفت تفضیلی:
more intimateصفت عالی:
most intimateهمچنین میتوان از intime به جای intimate استفاده کرد.
مطلبی را رساندن، معنی دادن، گفتن، محرم ساختن،صمیمی، محرم، خودمانی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the intimate structure of the atom
ساختار درونی اتم
her intimate feelings
احساسات شخصی و نهان او
an intimate friend
دوست صمیمی
an intimate restaurant
رستوران دنج
an intimate knowledge of English
تسلط کامل به (زبان) انگلیسی
an intimate knowledge of the details of that event
آشنایی کامل با جزئیات آن واقعه
Amongst his intimates two were painters.
در میان دوستان صمیمی او دو نفر نقاش وجود داشت.
He intimated that he had not eaten in two days.
او اشاره کرد که دو روز است خوراک نخورده است.
She had already intimated her disapproval.
او قبلاً مخالفت خود را بهطور ضمنی اعلام کرده بود.
get (or be) on intimate terms with someone
با کسی صمیمی بودن، با کسی خیلی نزدیک بودن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «intimate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/intimate