(خصوصی و شخصی) بهطور بسیار نزدیک، از نزدیک
The two of them have been intimately involved for a year.
یک سال است که هر دوی آنها رابطهی نزدیکی با هم دارند.
I got to know him very intimately.
از نزدیک با او آشنا شدم.
با جزئیات زیاد، موبهمو، بهطور مفصل، ریزبهریز، عمیقاً
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He knew the area intimately.
منطقه را ریزبهریز میشناخت.
She spoke intimately about her marriage.
موبهمو دربارهی ازدواجش صخبت کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «intimately» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/intimately