Intimidate

ɪnˈtɪmədeɪt ɪnˈtɪmədeɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    intimidated
  • شکل سوم:

    intimidated
  • سوم‌شخص مفرد:

    intimidates
  • وجه وصفی حال:

    intimidating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
ترساندن، مرعوب کردن، تشر زدن به، نهیب زدن به

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- His position and power did not intimidate me.
- مقام و قدرت او مرا مرعوب نکرد.
- He wanted to intimidate the witnesses into silence.
- او می‌خواست به زور تهدید، شهود را وادار به سکوت کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد intimidate

  1. verb frighten, threaten
    Synonyms: alarm, appall, awe, badger, bait, bludgeon, bluster, bowl over, browbeat, buffalo, bulldoze, bully, chill, coerce, compel, constrain, cow, daunt, dishearten, dismay, dispirit, disquiet, dragoon, enforce, force, hound, lean on, oblige, overawe, push around, ride, ruffle, scare, showboat, spook, strong-arm, subdue, terrify, terrorize, twist someone’s arm
    Antonyms: assist, encourage, help

ارجاع به لغت intimidate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «intimidate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/intimidate

لغات نزدیک intimidate

پیشنهاد بهبود معانی