فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Dragoon

drəˈɡuːn drəˈɡuːn drəˈɡuːn drəˈɡuːn

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive

سواره‌نظام، سواره‌نظام را هدایت کردن، به‌زور شکنجه به‌کاری واداشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

They dragooned him into marrying the pregnant girl.

او را وادار کردند که دختر آبستن را بگیرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dragoon

  1. verb to compel by pressure or threats
    Synonyms:
    force coerce railroad strong-arm blackjack sandbag hijack
  1. noun
    Synonyms:
    soldier trooper cavalryman lancer pressure intimidate persecute subjugate

ارجاع به لغت dragoon

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dragoon» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dragoon

لغات نزدیک dragoon

پیشنهاد بهبود معانی