فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Railroad

ˈreɪlroʊd ˈreɪlrəʊd

گذشته‌ی ساده:

railroaded

شکل سوم:

railroaded

سوم‌شخص مفرد:

railroads

وجه وصفی حال:

railroading

شکل جمع:

railroads

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2

راه آهن، خط آهن، راه آهن و مخلفات آن (واگن‌ها و ایستگاه‌ها وغیره)، ترن، قطار، شرکت یا اداره‌ی راه آهن

verb - transitive

سفر با قطار حمل کردن، با راه آهن فرستادن یا سفر کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی سفر

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
verb - transitive

(آمریکا- عامیانه) با شتاب تصویب کردن ( و اجازه ی بحث و مداقه ندادن)، با شتاب انجام دادن، چپاندن، عجولانه کردن یا به عمل آوردن

to railroad a bill through Congress

باشتاب لایحه‌ای را از کنگره‌ی آمریکا گذراندن

I won't be railroaded into buying a house I don't like.

کسی نمی‌تواند خانه‌ای را که دوست ندارم باعجله به من قالب کند.

verb - transitive

(آمریکا- عامیانه) ناحق به زندان فرستادن، (به اتهام دروغین و یا محاکمه‌ی عجولانه) محکوم کردن

verb - intransitive

کارمند شرکت راه‌آهن بودن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد railroad

  1. noun train line
    Synonyms:
    line railway tracks rail line metro subway tube streetcar line elevated railway underground railway monorail trolley line

ارجاع به لغت railroad

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «railroad» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/railroad

لغات نزدیک railroad

پیشنهاد بهبود معانی