آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۷ خرداد ۱۴۰۴

    Assist

    əˈsɪst əˈsɪst

    گذشته‌ی ساده:

    assisted

    شکل سوم:

    assisted

    سوم‌شخص مفرد:

    assists

    وجه وصفی حال:

    assisting

    شکل جمع:

    assists

    معنی assist | جمله با assist

    verb - intransitive verb - transitive formal B2

    کمک کردن، مساعدت کردن، یاری کردن

    Please assist the old lady in climbing the stairs.

    لطفاً به پیرزن در بالا رفتن از پلکان کمک کنید.

    The nurse assisted the doctor.

    پرستار دکتر را یاری کرد.

    noun countable

    ورزش پاس (گل)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    The midfielder made a perfect assist to the striker, who then scored a goal.

    این هافبک پاسی عالی به مهاجم انجام داد و سپس او یک گل به ثمر رساند.

    The winger's assist allowed his teammate to score a crucial goal in the final minutes of the game.

    پاس این وینگر باعث شد تا هم‌تیمی‌اش در دقایق پایانی بازی گل حساسی به ثمر برساند.

    verb - intransitive

    حضور داشتن، حضور به‌ هم رساندن، شرکت کردن، مشارکت کردن (به عنوان تماشاگر)

    I decided to assist at my friend's soccer game to show my support.

    تصمیم گرفتم در بازی فوتبال دوستم شرکت کنم تا حمایتم را نشان دهم.

    I always try to assist at the school play so I can see my friends perform on stage.

    همیشه سعی می‌کنم در نمایش مدرسه حضور داشته باشم تا بتوانم اجرای دوستانم را روی صحنه ببینم.

    noun

    کمک، یاری، مساعدت

    The nurse provided medical assist to the injured patient.

    پرستار به بیمار آسیب‌دیده کمک پزشکی ارائه کرد.

    without any assist from her brother

    بدون هیچ‌گونه یاری از برادرش

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد assist

    1. noun help
      Synonyms:
      aid help assistance support benefit service hand cooperation backing relief boost facilitation collaboration lift furtherance comfort reinforcement abetment compensation
      Antonyms:
      stop hindrance hurt stoppage thwarting
    1. verb help
      Synonyms:
      aid support benefit relieve serve sustain further facilitate cooperate collaborate boost expedite abet back lend a hand work with reinforce work for give a lift push go with go for bail out take care of do for stand up for hype plug root for thump give a boost open doors go down the line for give a leg up grease the wheels ride shotgun run interference for make a pitch for put on the map puff stump go to bat for
      Antonyms:
      stop hurt hinder thwart

    لغات هم‌خانواده assist

    • noun
      assistance, assistant
    • verb - transitive
      assist

    سوال‌های رایج assist

    گذشته‌ی ساده assist چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده assist در زبان انگلیسی assisted است.

    شکل سوم assist چی میشه؟

    شکل سوم assist در زبان انگلیسی assisted است.

    شکل جمع assist چی میشه؟

    شکل جمع assist در زبان انگلیسی assists است.

    وجه وصفی حال assist چی میشه؟

    وجه وصفی حال assist در زبان انگلیسی assisting است.

    سوم‌شخص مفرد assist چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد assist در زبان انگلیسی assists است.

    ارجاع به لغت assist

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «assist» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/assist

    لغات نزدیک assist

    • - assion
    • - assisi
    • - assist
    • - assistance
    • - assistant
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    scopolamine hysteric hysterics organic thematic think twice thirster thought-provoking thoughtfulness through throw a tantrum throw in the towel hospitality huge effect hugo فانوس‌ماهی زمردماهی شش‌ماهی لای‌ماهی صحنه‌آرایی صحه صداع صدمه مصدوم ضخیم ضخامت طرز تلفظ مرغوبیت راغب
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.