امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Expedite

ˈekspədaɪt ˈekspədaɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    expedited
  • شکل سوم:

    expedited
  • سوم‌شخص مفرد:

    expedites
  • وجه وصفی حال:

    expediting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adjective
تسریع کردن در، پیش بردن، شتابان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- in order to expedite the dam building project
- با هدف پیش‌برد برنامه‌ی سدسازی
- We want to expedite the enemy's withdrawal.
- می‌خواهیم عقب‌نشینی دشمن را تسریع بکنیم.
- This road will expedite traffic.
- این راه رفت‌وآمد را تسهیل می‌کند.
- He expedited a letter under the cover of night to Amir Arsalan.
- او شبانه نامه‌ای برای امیر ارسلان فرستاد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد expedite

  1. verb make happen faster
    Synonyms: accelerate, advance, assist, cut the red tape, dispatch, facilitate, fast track, forward, grease wheels, hand-carry, handle personally, hand-walk, hasten, hurry, precipitate, press, promote, quicken, railroad, run interference, run with the ball, rush, shoot through, speed, speed up, urge, walk it through
    Antonyms: block, cease, check, delay, halt, hinder, slow, stop

ارجاع به لغت expedite

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «expedite» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/expedite

لغات نزدیک expedite

پیشنهاد بهبود معانی