گذشتهی ساده:
hurriedشکل سوم:
hurriedسومشخص مفرد:
hurriesوجه وصفی حال:
hurryingتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
برشتاب (کسی) افزودن، تند کردن (کار کسی را)، شتابان کردن
باعجله، باشتاب، بهسرعت
1- تأمل، درنگ، باتأنی، آهستگی 2- بیمیل، بیاشتیاق
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hurry» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hurry