گذشتهی ساده:
hurriedشکل سوم:
hurriedسومشخص مفرد:
hurriesوجه وصفی حال:
hurryingشتاب کردن، شتابیدن، عجله کردن، چاپیدن، به ستوه آوردن، باشتاب انجام دادن، راندن، شتاب، عجله، دستپاچگی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to be in a hurry
عجله داشتن
there is no hurry.
عجلهای نیست.
You hurried me so much that I burned the food!
آنقدر مرا هول کردی که خوراک را سوزاندم!
Don't hurry, we have plenty of time.
شتاب نکن خیلی وقت داریم.
Hurry up!
شتاب کن!
She took the baby and hurried to the doctor.
او بچه را برداشت و شتابان نزد دکتر رفت.
... then he hurried to fight the forces that were advancing from the North.
... سپس برای نبرد با قوایی که از سوی شمال پیش میآمدند، شتافت.
Poetry writing needs time; it should never be hurried.
شعرنویسی وقت میخواهد و هرگز نباید در (نوشتن) آن عجله به خرج داد.
برشتاب (کسی) افزودن، تند کردن (کار کسی را)، شتابان کردن
باعجله، باشتاب، بهسرعت
1- تأمل، درنگ، باتأنی، آهستگی 2- بیمیل، بیاشتیاق
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hurry» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hurry