فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Whiz

ˈwɪz wɪz

گذشته‌ی ساده:

whizzed

شکل سوم:

whizzed

سوم‌شخص مفرد:

whizzes

وجه وصفی حال:

whizzing

شکل جمع:

whizzes

توضیحات:

به این شکل نیز نوشته می‌شود: whizz

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive

غژغژکنان حرکت کردن، غیژی حرکت کردن، مثل برق رد شدن، مثل برق حرکت کردن (سریع و با صدای ویزویز)، تندی انجام دادن (کاری)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

a motorcycle whizzed by me

موتورسیکلت غژی از کنارم گذشت

The chef whizzed around the kitchen.

سرآشپز به‌سرعت دور آشپزخانه چرخید.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The natives' arrows whizzed over our heads.

پیکان‌های بومیان غژغژکنان از بالای سرمان رد می‌شدند.

noun countable

ویزویز، غژ، غژغژ، ویژویژ (صدا در اثر سرعت)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

the constant whiz of passing cars

(صدای) غژغژ دائم اتومبیل‌های در حال عبور

The whizz of the high-speed rail made it difficult to hear anything else.

صدای ویژویژ سامانه‌ی قطار راه‌آهن پرسرعت شنیدن هر چیز دیگری را دشوار می‌کرد.

noun countable informal

استاد، خبره، متخصص، خدا، نابغه (در انجام کاری)

a whiz at football

خدای فوتبال

a math whizz

خبره‌ی ریاضی

noun slang verb - transitive

انگلیسی آمریکایی شاش، شاشیدن

The long car ride made me have to stop for a whiz.

رانندگی طولانی‌مدت باعث شد که مجبور شوم برای شاشیدن توقف کنم.

The little boy whizzed on the side of the road.

پسر کوچولو در کنار جاده شاشید.

noun slang countable uncountable informal

آمفتامین

He was caught selling whiz to high school students.

او هنگام فروش آمفتامین به دانش‌آموزان دبیرستانی دستگیر شد.

The dangerous side effects of whiz have led to its ban in many countries.

عوارض جانبی خطرناک آمفتامین منجر به ممنوعیت آن در بسیاری از کشورها شده است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد whiz

  1. noun very intelligent person
    Synonyms:
    genius expert pro professional adept star virtuoso gifted person wonder marvel prodigy
    Antonyms:
    ignoramus imbecile
  1. verb move quickly by
    Synonyms:
    speed race fly zip dart whizz hurry whirl hurtle buzz whisk swish flit bullet hiss hum whoosh
    Antonyms:
    decelerate

ارجاع به لغت whiz

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «whiz» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/whiz

لغات نزدیک whiz

پیشنهاد بهبود معانی