صدای فشفش کردن، با صدای فشفش زدن، فشفش، صدای ضربت تازیانه، باهوش، پیرو مد
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The whip swished and hit the water with a splash.
تازیانه در هوا وژ کرد و با صدای شپلق خورد به آب.
As she walked, her tight skirt swished.
راه که میرفت دامن تنگ او صدا میداد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «swish» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/swish