آخرین به‌روزرسانی:

Swish

swɪʃ swɪʃ

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive adjective adverb

صدای فش‌فش کردن، با صدای فش‌فش زدن، فش‌فش، صدای ضربت تازیانه، باهوش، پیرو مد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

The whip swished and hit the water with a splash.

تازیانه در هوا وژ کرد و با صدای شپلق خورد به آب.

As she walked, her tight skirt swished.

راه که می‌رفت دامن تنگ او صدا می‌داد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد swish

  1. adjective fashionable, elegant
    Synonyms:
    stylish trendy smart classy in posh chic ritzy swank swell deluxe grand exclusive plush sumptuous tony with-it
    Antonyms:
    unfashionable unstylish inelegant

ارجاع به لغت swish

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «swish» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/swish

لغات نزدیک swish

پیشنهاد بهبود معانی