آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

    Smart

    smɑːrt smɑːt

    صفت تفضیلی:

    smarter

    صفت عالی:

    smartest

    معنی smart | جمله با smart

    adjective adverb B1

    زرنگ، زیرک، ناتو، باهوش، هوشمند، شیک، جلوه‌گر

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    the smartest student in my class

    باهوش‌ترین شاگرد کلاس من

    He was wearing smart clothes.

    لباس شیکی پوشیده بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a smart car

    یک اتومبیل شیک

    a smart-looking restaurant

    یک رستوران شیک و پیک

    a smart move

    عملی زیرکانه

    smart politics

    سیاست هوشمندانه

    verb - intransitive

    تیر کشیدن (از درد)، سوزش داشتن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    The cut on my finger smarted badly.

    بریدگی انگشتم بدجوری درد می‌کرد.

    This liniment will smart a bit.

    این مرهم قدری سوزش خواهد داشت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    For years he smarted under his father's criticisms.

    سال‌ها از خرده‌گیری‌های پدرش رنج می‌برد.

    noun countable

    درد، سوزش

    a slight smart in Abbas' left eye

    درد خفیفی در چشم چپ عباس

    noun plural

    هوش، هوشمندی، ذکاوت

    if I had your smarts

    اگر هوش تو را داشتم

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد smart

    1. adjective intelligent
      Synonyms:
      bright clever sharp wise quick keen brainy ingenious astute adept brilliant canny resourceful alert apt knowing agile nimble acute slick effective good ready whiz on the ball quick-witted fresh pointed skull eggheaded long-haired bold brisk crafty impertinent nervy pert sassy
      Antonyms:
      stupid dull unintelligent
    1. adjective stylish, fashionable
      Synonyms:
      fashionable trendy modish in fashion chic elegant neat fine spruce trim well-turned-out snappy with it dapper natty exclusive latest thing last word fly dashing dressed to kill swank
      Antonyms:
      unstylish unfashionable old worn dowdy
    1. adjective brisk, lively
      Synonyms:
      active energetic quick good lively spirited vigorous bold sprightly jaunty forward pert cracking saucy brazen scintillating nervy spanking
      Antonyms:
      slow lethargic apathetic
    1. verb hurt, pain
      Synonyms:
      ache suffer sting burn throb tingle bite prick prickle be painful
      Antonyms:
      help soothe assuage

    Phrasal verbs

    smart off

    (امریکا - عامیانه) گستاخی کردن، حاضر جوابی کردن، مرد رندی کردن

    سوال‌های رایج smart

    صفت تفضیلی smart چی میشه؟

    صفت تفضیلی smart در زبان انگلیسی smarter است.

    صفت عالی smart چی میشه؟

    صفت عالی smart در زبان انگلیسی smartest است.

    ارجاع به لغت smart

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «smart» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/smart

    لغات نزدیک smart

    • - smaragdite
    • - smarmy
    • - smart
    • - smart aleck
    • - smart bomb
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    paddle tennis sphygmomanometer motor home newsletter invoice wetsuit three sheets to the wind job hunting apply alumna antibody food poisoning for example for real for sure جهت‌دهی آنفلوانزا ماهی هامور سپور ماهی کفشک ماهی باراکودا ماهی آمبرجک ماهی سرخ‌طبل ماهی لوتی قفس ابطال باطله باطل کردن بطالت واجد شرایط
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.