گذشتهی ساده:
keenedشکل سوم:
keenedسومشخص مفرد:
keensوجه وصفی حال:
keeningشکل جمع:
keensصفت تفضیلی:
keenerصفت عالی:
keenestمشتاق، مایل، علاقهمند
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
He is not very keen on going.
خیلی میل به رفتن ندارد.
He is very keen on the girl next door.
او گلویش پیش دختر همسایه گیر کرده است (به دختر همسایه علاقهمند است).
قوی، قدرتمند، سخت، سرسخت، شدید، زیاد، خیلی، بسیار
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a keen appetite
اشتهای شدید
keen intelligence
هوش زیاد
He is keenly interested in seeing you.
او خیلی مشتاق دیدار شماست.
a keen desire
میل شدید
keen competition
رقابت سخت
خیلی خوب، تیز، تیزبین، تند
keen eyes
چشمان تیزبین
a keen scent
بوی تند
ادبی (باد) شدید، پرزور، تند، سرد
a keen wind
باد تند
The keen wind whipped through the trees, rustling the leaves.
باد شدید به درختان میخورد و صدای خشخش برگها را درمیآورد.
ادبی تیز، برنده، بران
a keen edge
لبهی تیز
a keen sword
شمشیر بران (تیز)
ادبی نوحهسرایی کردن، سوگواری کردن، گریهوزاری کردن
The family gathered to keen for their lost loved one.
خانواده دور هم جمع شده بودند تا برای عشق ازدسترفتهشان سوگواری کنند.
The old woman keened for her lost husband.
پیرزن برای شوهر ازدسترفتهاش گریهوزاری میکرد.
زیرک، باهوش
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
keen questions
پرسشهای تیزهوشانه
a keen businessman
یک سوداگر زیرک
keen on something (or somebody)
مشتاق چیزی یا کسی بودن، خواهان بودن، کسی را دوست داشتن، مجذوب کسی شدن، به چیزی تمایل داشتن، به انجام کاری تمایل داشتن
(انگلیس) بسیار مشتاق، سخت خواهان
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «keen» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/keen