با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Keen

kiːn kiːn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    keened
  • شکل سوم:

    keened
  • سوم‌شخص مفرد:

    keens
  • وجه وصفی حال:

    keening
  • شکل جمع:

    keens
  • صفت تفضیلی:

    keener
  • صفت عالی:

    keenest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1
مشتاق، مایل، علاقه‌مند

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- He is not very keen on going.
- خیلی میل به رفتن ندارد.
- He is very keen on the girl next door.
- او گلویش پیش دختر همسایه گیر کرده است (به دختر همسایه علاقه‌مند است).
adjective
قوی، قدرتمند، سخت، سرسخت، شدید، زیاد، خیلی، بسیار
- a keen appetite
- اشتهای شدید
- keen intelligence
- هوش زیاد
- He is keenly interested in seeing you.
- او خیلی مشتاق دیدار شماست.
- a keen desire
- میل شدید
- keen competition
- رقابت سخت
adjective C1
خیلی خوب، تیز، تیزبین، تند
- keen eyes
- چشمان تیزبین
- a keen scent
- بوی تند
adjective
ادبی (باد) شدید، پرزور، تند، سرد
- a keen wind
- باد تند
- The keen wind whipped through the trees, rustling the leaves.
- باد شدید به درختان می‌خورد و صدای خش‌خش برگ‌ها را درمی‌آورد.
adjective
ادبی تیز، برنده، بران
- a keen edge
- لبه‌ی تیز
- a keen sword
- شمشیر بران (تیز)
verb - intransitive verb - transitive
ادبی نوحه‌سرایی کردن، سوگواری کردن، گریه‌وزاری کردن
- The family gathered to keen for their lost loved one.
- خانواده دور هم جمع شده بودند تا برای عشق ازدست‌رفته‌شان سوگواری کنند.
- The old woman keened for her lost husband.
- پیرزن برای شوهر ازدست‌رفته‌اش گریه‌وزاری می‌کرد.
adjective
زیرک، باهوش
- keen questions
- پرسش‌های تیزهوشانه
- a keen businessman
- یک سوداگر زیرک
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد keen

  1. adjective enthusiastic
    Synonyms: agog, alert, animate, animated, anxious, appetent, ardent, athirst, avid, breathless, devoted, dying to, eager, earnest, ebullient, fervent, fervid, fierce, fond of, gung ho, impassioned, impatient, intense, intent, interested, lively, perfervid, spirited, sprightly, thirsty, vehement, vivacious, warm, zealous
    Antonyms: reluctant, unenthusiastic, uninterested
  2. adjective sharp, piercing
    Synonyms: acid, acute, caustic, cutting, edged, extreme, fine, honed, incisive, intense, observant, penetrating, perceptive, pointed, quick-witted, razor-sharp, sardonic, satirical, strong, tart, trenchant, unblunted
    Antonyms: blunt, dull, obtuse, pointless
  3. adjective intelligent
    Synonyms: astute, bright, brilliant, canny, clever, discerning, discriminating, Einstein, nobody’s fool, perceptive, perspicacious, quick, sagacious, sapient, sensitive, sharp, sharp as a tack, shrewd, whiz, wise
    Antonyms: idiotic, ignorant, obtuse, stupid

Collocations

  • keen on something (or somebody)

    مشتاق چیزی یا کسی بودن، خواهان بودن، کسی را دوست داشتن، مجذوب کسی شدن، به چیزی تمایل داشتن، به انجام کاری تمایل داشتن

Idioms

  • keen as mustard

    (انگلیس) بسیار مشتاق، سخت خواهان

لغات هم‌خانواده keen

ارجاع به لغت keen

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «keen» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/keen

پیشنهاد بهبود معانی