صفت تفضیلی:
more reluctantصفت عالی:
most reluctantناراضی، بیمیل، بیعلاقه
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He was reluctant to go to that party.
او برای رفتن به آن مهمانی بیمیل بود.
I am reluctant to meet her.
علاقهای برای ملاقات با او ندارم.
She gave me a reluctant answer.
او پاسخی از روی بیمیلی به من داد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «reluctant» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/reluctant