با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Unwilling

ʌnˈwɪlɪŋ ʌnˈwɪlɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more unwilling
  • صفت عالی:

    most unwilling

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
بی‌میل، بی‌تمایل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- unwilling to go
- بی‌میل به رفتن
- an unwilling response
- پاسخ حاکی از بی‌میلی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unwilling

  1. adjective not in the mood
    Synonyms: afraid, against, against the grain, averse, backward, begrudging, compelled, contrary, demurring, disinclined, disobliging, evasive, forced, grudging, hesitating, indisposed, indocile, involuntary, laggard, loath, malcontent, opposed, recalcitrant, refractory, reluctant, remiss, resistant, shrinking, shy, slack, slow, unaccommodating, uncheerful, uncooperative, uneager, unenthusiastic, uninclined, unobliging, unready, unwishful, wayward
    Antonyms: prepared, ready, willing

ارجاع به لغت unwilling

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unwilling» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unwilling

لغات نزدیک unwilling

پیشنهاد بهبود معانی