قدیمی خودسر، خودرأی، نافرمان، متمرد، سرکش، لجباز، غیرقابلکنترل
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کاربردی پیشرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His wayward behavior eventually got him into serious trouble.
رفتار لجبازانهاش در نهایت او را به دردسر بزرگی انداخت.
The teacher found it hard to control the wayward student.
معلم، کنترل دانشآموز نافرمان را دشوار میدید.
a wayward child
بچهی خودسر
wayward fate
سرنوشت غدار
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «wayward» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wayward