امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Immoral

ɪˈmɔːrl ɪˈmɒrəl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more immoral
  • صفت عالی:

    most immoral

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
بدسیرت، بداخلاق، زشت رفتار، هرزه، فاسد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- an immoral person
- آدم رذل
- immoral acts
- اعمال اهریمنی، کارهای پلید
- an immoral film
- یک فیلم منافی عفت
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد immoral

  1. adjective evil, degenerate
    Synonyms:
    abandoned bad corrupt debauched depraved dishonest dissipated dissolute fast graceless impure indecent iniquitous lewd licentious loose nefarious obscene of easy virtue pornographic profligate rakish reprobate saturnalian shameless sinful speedy unchaste unclean unethical unprincipled unscrupulous vicious vile villainous wicked wrong X-rated
    Antonyms:
    chaste good moral noble pure right uncorrupt virtuous

ارجاع به لغت immoral

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «immoral» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/immoral

لغات نزدیک immoral

پیشنهاد بهبود معانی