گذشتهی ساده:
murmuredشکل سوم:
murmuredسومشخص مفرد:
murmursوجه وصفی حال:
murmuringشکل جمع:
murmursزمزمه کردن، زیر لب گفتن، پچپچ کردن، زیرلبی گفتن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
Before he died, he kept murmuring his lost daughter's name.
پیشاز مرگ مدام نام دختر گمشدهاش را زمزمه میکرد.
to murmur a prayer
دعایی را زمزمه کردن
زیرلبی شکایت کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She could hear him murmur his dissatisfaction with the meal.
او میتوانست صدای شکایت زیرلبیاش از غذا را بشنود.
The students murmured quietly as they disagreed with the new policy.
دانشجویان درحالیکه با سیاست جدید مخالف بودند، بهآرامی زیرلبی شکایت میکردند.
زمزمه، سخن نرم، پچپچ، غرولند
if a teacher's lessons are murmurs of affection...
درس معلم اگر بود زمزمهی محبتی ...
The murmur of the distant brook was like a lullaby.
زمزمهی جویبار دوردست شبیه به لالایی بود.
He went, but not without a murmur.
او رفت؛ ولی نه بدون غرولند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «murmur» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/murmur