امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Murmur

ˈmɜːrmər ˈmɜːmə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    murmured
  • شکل سوم:

    murmured
  • سوم‌شخص مفرد:

    murmurs
  • وجه وصفی حال:

    murmuring
  • شکل جمع:

    murmurs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive C2
زمزمه کردن، زیر لب گفتن، پچ‌پچ کردن، زیرلبی گفتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Before he died, he kept murmuring his lost daughter's name.
- پیش‌از مرگ مدام نام دختر گمشده‌اش را زمزمه می‌کرد.
- to murmur a prayer
- دعایی را زمزمه کردن
verb - intransitive
زیرلبی شکایت کردن
- She could hear him murmur his dissatisfaction with the meal.
- او می‌توانست صدای شکایت زیرلبی‌اش از غذا را بشنود.
- The students murmured quietly as they disagreed with the new policy.
- دانشجویان درحالی‌که با سیاست جدید مخالف بودند، به‌آرامی زیرلبی شکایت می‌کردند.
noun countable C2
زمزمه، سخن نرم، پچ‌پچ، غرولند
- if a teacher's lessons are murmurs of affection...
- درس معلم اگر بود زمزمه‌ی محبتی ...
- The murmur of the distant brook was like a lullaby.
- زمزمه‌ی جویبار دوردست شبیه به لالایی بود.
- He went, but not without a murmur.
- او رفت؛ ولی نه بدون غرولند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد murmur

  1. noun low, continuous sound
    Synonyms:
    babble buzz buzzing drone grumble hum humming mumble murmuration mutter muttering purr rumble rumor undertone whisper whispering
  1. verb make low, continuous sound
    Synonyms:
    babble burble buzz drip drone flow growl gurgle hum meander moan mumble mutter purl purr ripple rumble stage-whisper stammer stutter susurrate tinkle trickle utter verbalize vocalize voice whisper
    Antonyms:
    speak clearly

ارجاع به لغت murmur

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «murmur» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/murmur

لغات نزدیک murmur

پیشنهاد بهبود معانی