Moan

moʊn məʊn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    moaned
  • شکل سوم:

    moaned
  • سوم‌شخص مفرد:

    moans
  • وجه وصفی حال:

    moaning

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive C2
ناله کردن، نالیدن، با ناله گفتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The dying dog moaned all night.
- سگی که در حال جان دادن بود تمام شب ناله کرد.
- Stop moaning; circumcision is easy!
- این قدر ناله نکن؛ ختنه که کاری نداره!
verb - intransitive verb - transitive informal C2
غر زدن، نق زدن، غرغر کردن، نالیدن، نق‌نق کردن، آه و ناله کردن
- She is always moaning that she's overworked.
- او همیشه غر می‌زند که کارش زیاد است.
- The students started to moan when they were given extra homework.
- وقتی تکالیف اضافی به دانش‌آموزان داده شد، شروع به غرغر کردن کردند.
noun countable
ناله (صدا)
- the moan of a dying dog
- ناله‌ی سگ مردنی
- I could hear his moan.
- می‌توانستم ناله‌ی او را بشنوم.
noun countable informal
غر، نق، غرغر، نق‌نق‌، آه‌وناله
- His constant moan about the weather was starting to annoy everyone.
- غر مداومش درمورد آب‌وهوا داشت همه را آزار می‌داد.
- I can't stand her moan about her workload.
- نمی‌توانم غرغرش درمورد حجم کاری‌اش را تحمل کنم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد moan

  1. noun groan, complaint
    Synonyms: beef, cry, gripe, grouse, grumble, lament, lamentation, plaint, sigh, sob, wail, whine
  2. verb groan, complain
    Synonyms: bemoan, bewail, carp, deplore, grieve, gripe, grouse, grumble, keen, lament, mourn, sigh, sob, wail, whine

ارجاع به لغت moan

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «moan» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/moan

لغات نزدیک moan

پیشنهاد بهبود معانی