امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Complaint

kəmˈpleɪnt kəmˈpleɪnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    complaints

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable B1
شکایت، دادخواهی، اعتراض، گلایه، گله

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- He is planning to make a complaint against the police.
- او خیال دارد از پلیس شکایت کند.
- a letter of complaint
- شکایت‌نامه
noun countable
بیماری، مریضی، ناراحتی، اختلال، عارضه
- Every day, I examine hundreds of patients with a variety of complaints.
- هر روز صدها بیمار با بیماری‌های گوناگون را معاینه می‌کنم.
- I have a heart complaint.
- من ناراحتی قلبی دارم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد complaint

  1. noun statement of disagreement, discontent
    Synonyms:
    accusation annoyance beef cavil CC charge clamor criticism dissatisfaction expostulation fault-finding grievance gripe grouse grumble guff jeremiad kick lament moan objection plaint protest protestation rap remonstrance remonstration representation reproach rumble squawk stink trouble wail whine
    Antonyms:
    applause approval commendation contentedness happiness praise recommendation sanction
  1. noun illness, affliction
    Synonyms:
    affection ailment condition disease disorder ill indisposition infirmity malady sickness syndrome upset
    Antonyms:
    health

Collocations

ارجاع به لغت complaint

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «complaint» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/complaint

لغات نزدیک complaint

پیشنهاد بهبود معانی