آخرین به‌روزرسانی:

Complainer

شکل جمع:

complainers

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

(فرد) شکایت‌کننده، غرغرو، نق‌نقو، گله‌مند، نق‌زن، همیشه‌معترض، همیشه‌ناراضی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

He’s such a complainer—nothing ever makes him happy.

او خیلی نق‌نقو است؛ هیچ‌چیزی خوشحالش نمی‌کند.

She has a reputation as a complainer among her friends.

او در بین دوستانش به‌عنوان فردی غرغرو شناخته می‌شود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد complainer

  1. noun a person who habitually complains or grumbles
    Synonyms:
    whiner grumbler bellyacher crab faultfinder grouch growler grump murmurer mutterer crank moaner griper grouser sniveller sorehead sourpuss crybaby squawker

ارجاع به لغت complainer

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «complainer» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/complainer

لغات نزدیک complainer

پیشنهاد بهبود معانی