شکل جمع:
crybabiesمتمرد، ناراضی، سرکش، یاغی، غرغرو، بچه ننه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She called her brother a crybaby for complaining about his minor injury.
او به برادرش گفت بچه ننه برای اینکه به خاطر یک زخم کوچک ناله میکرد.
Stop being a crybaby and face your fears head-on.
غرغرو نباش و با ترسهایت روبرو شو.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «crybaby» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/crybaby