با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Critic

ˈkrɪtɪk ˈkrɪtɪk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    critics

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1
نقدگر، نکوهشگر، سخن سنج، نقاد، انتقاد‌کننده، کارشناس، خبره

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- a literary critic
- منتقد ادبی
- a music critic
- هنرسنج موسیقی
- television critics
- منتقدین (برنامه‌های) تلویزیون
- The New York critics praised this film.
- هنرسنجان نیویورک از این فیلم تعریف کردند.
- the Prime Minister's critics in the parliament
- انتقادکنندگان از نخست‌وزیر در مجلس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد critic

  1. noun analyst, interpreter
    Synonyms: analyzer, annotator, arbiter, authority, caricaturist, cartoonist, commentator, connoisseur, diagnostic, evaluator, expert, expositor, judge, pundit, reviewer, sharpshooter
  2. noun faultfinder, detractor
    Synonyms: aristarch, attacker, backseat driver, belittler, blamer, carper, caviler, censor, censurer, complainant, complainer, defamer, disapprover, disparager, disputer, doubter, fretter, hypercritic, maligner, muckraker, mud-slinger, nagger, nit-picker, panner, quibbler, reviler, scolder, sidewalk superintendent, slanderer, vilifier, worrier, zapper
    Antonyms: complimenter, praiser

لغات هم‌خانواده critic

ارجاع به لغت critic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «critic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/critic

لغات نزدیک critic

پیشنهاد بهبود معانی