Interpreter

ɪnˈtɜrːprət̬ər ɪnˈtɜːprɪtə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun countable
مترجم، مترجم شفاهی، مفسر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد interpreter

  1. noun translator
    Synonyms: commentator, paraphraser, critic, reviewer, annotator, expositor, analyst, explicator, exegete, exponent, writer, artist, editor, biographer, scholar, spokesperson, delegate, speaker, philosopher, professor, glossographer, linguist, decoder, guide

لغات هم‌خانواده interpreter

ارجاع به لغت interpreter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «interpreter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/interpreter

لغات نزدیک interpreter

پیشنهاد بهبود معانی