گذشتهی ساده:
interpretedشکل سوم:
interpretedسومشخص مفرد:
interpretsوجه وصفی حال:
interpretingتفسیر کردن، معنی کردن، فهمپذیر کردن، توضیح دادن، گزاره کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
to interpret a poem
شعری را تفسیر کردن
to interpret a difficult text
متن دشواری را گزاره کردن
تعبیر کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to interpret a dream
خوابگزاری کردن
How do you interpret his silence?
سکوت او را چگونه تعبیر میکنی؟
We interpreted his silence as a refusal.
ما سکوت او را جواب منفی تعبیر کردیم.
(نمایش، فیلم) (نقشی) را اجرا کردن، (نقشی) را اجرا کردن
(موسیقی) اجرا کردن، رهبری کردن
ترجمه شفاهی کردن
He spoke in Persian and I simultaneously interpreted what he said.
او فارسی صحبت میکرد و من همزمان سخنش را ترجمه میکردم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «interpret» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/interpret