با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Exemplify

ɪɡˈzemplɪfaɪ ɪɡˈzemplɪfaɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    exemplified
  • شکل سوم:

    exemplified
  • سوم‌شخص مفرد:

    exemplifies
  • وجه وصفی حال:

    exemplifying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb C2
با مثال فهمانیدن، با نمونه نشان دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- This sonnet exemplifies Keats' early style.
- این غزل نمونه‌ای از سبک آغازین کیتز است.
- He exemplifies the virtues of the working class.
- او الگویی از فضایل طبقه کارگر است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد exemplify

  1. verb serve as an example
    Synonyms: body, cite, clarify, clear up, demonstrate, depict, display, elucidate, emblematize, embody, enlighten, epitomize, evidence, exhibit, illuminate,illustrate, instance, manifest, mirror, personify, quote, represent, show, spell out, symbolize, typify

ارجاع به لغت exemplify

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «exemplify» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/exemplify

لغات نزدیک exemplify

پیشنهاد بهبود معانی