گذشتهی ساده:
depictedشکل سوم:
depictedسومشخص مفرد:
depictsوجه وصفی حال:
depicting(با تصویر، داستان و...) ترسیم کردن، تصویر کردن، مجسم کردن، به تصویر کشیدن، نمایش دادن، رسم کردن، نشان دادن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
The film aims to depict the harsh realities of war.
این فیلم بهدنبال به تصویر کشیدن واقعیتهای تلخ جنگ است.
Her painting depicts the challenges faced by refugees.
نقاشی او نشاندهندهی چالشهای پیشِروی مهاجران است.
Her stories depict various aspects of city life.
داستانهای او جنبههای گوناگونی از زندگی شهری را هویدا میکند.
توصیف کردن، شرح دادن، وصف کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Please depict the process step by step.
لطفاً این فرایند را مرحلهبهمرحله توصیف کن.
They asked me to depict the location of the incident.
آنها از من خواستند تا مکان حادثه را توصیف کنم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «depict» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/depict