امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Illustrate

ˈɪləstreɪt ˈɪləstreɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    illustrated
  • شکل سوم:

    illustrated
  • سوم‌شخص مفرد:

    illustrates
  • وجه وصفی حال:

    illustrating

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
توضیح دادن، با مثال روشن ساختن، شرح دادن، نشان دادن، مصور کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- He illustrated his point by giving examples and statistics.
- او با آوردن مثال و آمار مطلب خود را روشن کرد.
- Later experiment illustrated the proof of her claim.
- تجربیات بعدی، صحت ادعای او را روشن کرد.
- an illustrated book
- کتاب مصور
- These deeds illustrate his dissatisfaction.
- این اعمال نمایشگر نارضایتی او می‌باشد.
verb - transitive
آراستن، مزین شدن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد illustrate

  1. verb demonstrate, exemplify
    Synonyms: allegorize, bring home, clarify, clear, clear up, delineate, depict, disclose, draw a picture, elucidate, emblematize, embody, emphasize, epitomize, evidence, evince, exhibit, explain, expose, expound, get across, get over, highlight, illuminate, imitate, instance, interpret, lay out, limelight, make clear, make plain, manifest, mark, mirror, ostend, personify, picture, point up, portray, proclaim, represent, reveal, show, show and tell, spotlight, symbolize, typify, vivify
    Antonyms: hide, obscure
  2. verb explain by drawing, decorating
    Synonyms: adorn, delineate, depict, embellish, illuminate, limn, ornament, paint, picture, portray, represent, sketch

لغات هم‌خانواده illustrate

ارجاع به لغت illustrate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «illustrate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/illustrate

لغات نزدیک illustrate

پیشنهاد بهبود معانی