گذشتهی ساده:
illustratedشکل سوم:
illustratedسومشخص مفرد:
illustratesوجه وصفی حال:
illustratingتوضیح دادن، با مثال روشن ساختن، شرح دادن، نشان دادن، مصور کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
He illustrated his point by giving examples and statistics.
او با آوردن مثال و آمار مطلب خود را روشن کرد.
Later experiment illustrated the proof of her claim.
تجربیات بعدی، صحت ادعای او را روشن کرد.
an illustrated book
کتاب مصور
These deeds illustrate his dissatisfaction.
این اعمال نمایشگر نارضایتی او میباشد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «illustrate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/illustrate