بهبود یافتن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
I'm starting to feel better and hope to get over this cold soon.
حالم بهتر شده و امیدوارم زودتر از این سرماخوردگی بهبود یابم.
I need to rest in bed to get over this cold quickly.
باید در رختخواب استراحت کنم تا از این سرماخوردگی بهسرعت بهبود یابم.
غلبه کردن، چیره شدن، فائق آمدن، از سر گذراندن (مشکلات و موانع و غیره)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
You need to get over your negative attitude if you want to succeed in life.
اگر میخواهید در زندگی موفق شوید، باید بر نگرش منفی خود غلبه کنید.
It took me a while to get over my fear of public speaking.
مدتی طول کشید تا بر ترسم از سخنرانی در جمع فائق بیایم.
کنار گذاشتن، فراموش کردن (از داشتن احساسات عاشقانه به کسی دست برداشتن)
I thought I would never get over my first love
فکر میکردم هرگز عشق اولم را کنار نمیگذارم.
It took me a long time to get over my ex-boyfriend.
مدت زیادی طول کشید تا دوستپسر سابقم را فراموش کنم.
گذشتن، عبور کردن
The hikers had to find a way to get over the raging river.
کوهنوردان باید راهی برای گذشتن از رودخانهی خروشان پیدا میکردند.
The children had to get over the busy street to reach the park.
بچهها باید از خیابان شلوغ عبور میکردند تا به پارک برسند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «get over» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/get-over