آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Mark

    mɑːrk mɑːrk mɑːk mɑːk

    گذشته‌ی ساده:

    marked

    شکل سوم:

    marked

    سوم‌شخص مفرد:

    marks

    وجه وصفی حال:

    marking

    شکل جمع:

    marks

    معنی mark | جمله با mark

    noun countable B2

    حد، مرز

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده
    noun

    نمره، درجه

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    He got a mark of 20 in history.

    او در تاریخ نمره‌ی 20 گرفت.

    noun

    نقطه، هدف، نشان، نشانه، علامت، داغ، مارک، علامت مخصوص

    a smile marking happiness

    لبخندی به نشانه‌ی خوشحالی

    They picked out officers on horseback as marks.

    آن‌ها افسران اسب‌سوار را هدف قرار دادند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    punctuation marks

    نشانه‌ای نقطه‌گذاری

    noun

    لکه، خدشه، پیسی، عیب، گوداب، عوار، خراش

    noun

    (سگ و گوسفند و غیره) بریدگی گوش، برچسب، علامت مشخص

    noun

    آماج، آماج تمسخر (یا حمله یا انتقاد و غیره)، مورد انتقاد (و غیره)

    He made a general mark of himself.

    او خود را مورد تمسخر قرار داد.

    worthy of mark

    در خور توجه

    noun

    (آزمون و امتحانات) نمره، معیار کارایی یا کیفیت و غیره

    to mark examination papers

    اوراق امتحانی را نمره دادن

    noun

    اهمیت، برجستگی، تشخص، اثر، تأثیر، راهنما، نقطه‌ی عطف

    abilities that mark one for success

    استعدادهایی که تعیین‌کننده موفقیت فرد است

    noun

    (مسابقات) خط شروع مسابقه، خط آغاز، آغازگاه

    Runners got on their marks.

    دوندگان پشت خط آغاز مسابقه مستقر شدند.

    noun

    (روی خط کش یا هرچیز مدرج) خط کوتاه، درجه‌نما، زینه‌نما

    verb - transitive

    توجه کردن، مورد توجه قرار دادن، گوش فرا دادن

    Mark my word!

    به حرف‌هایم توجه کن!

    She marked her displeasure by a frown.

    او ناخشنودی خود را با اخم و تخم کردن هویدا کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    scientific discoveries that mark the 19th century

    کشفیات علمی که موجب سربلندی قرن نوزدهم است

    Haven't you marked my examination paper yet?

    هنوز ورقه‌ی امتحانی مرا تصحیح نکرده‌اید؟

    to mark a shipment of merchandise

    یک محموله کالا را برچسب زدن

    He hit the mark squarely in the center.

    او درست به وسط هدف زد.

    A tower as a mark for fliers.

    برجی که به‌عنوان راهنمای خلبانان از آن استفاده می‌شود.

    a man of mark

    فرد برجسته

    The factory's products are failing to come up to the mark.

    محصولات کارخانه دارای کیفیت مطلوب نیستند.

    He got good marks at school.

    در مدرسه نمرات خوبی می‌گرفت.

    products bearing the mark of this factory

    فرآورده‌هایی که مارک این کارخانه روی آن است

    Other distinguishing marks can be worn by navy men.

    افراد نیروی دریایی می‌توانند علائم مشخص دیگری را هم به خود بزنند.

    the mark of every Christian

    ویژگی هر مسیحی

    There were scratch marks all over the wall.

    جای خراشیدگی همه‌ی دیوار را پوشانده بود.

    They knew his sheep by the mark on their ears.

    آن‌ها گوسفندهای او را از روی بریدگی گوش‌شان می‌شناختند.

    His writings bear marks of haste.

    در نوشته‌های او نشانه‌هایی از عجله وجود دارد.

    as a mark of their change of opinion

    به‌عنوان نشانه‌ی تغییر عقیده‌ی آن‌ها

    Politeness is a mark of good upbringing.

    ادب نشانه‌ی تربیت صحیح است.

    verb - transitive

    نشانه دار کردن، علامت گذاری کردن، علامت گذاردن، نشان کردن، علامت گذاشتن

    The thermometer marked a sudden fall in temperatures.

    دماسنج، کم شدن ناگهانی گرما را نشان می‌داد.

    to leave one's mark in history

    تاریخ (یک کشور) را تحت‌تأثیر قرار دادن

    verb - transitive

    نوشتن، خط کشیدن، نقطه گذاشتن، یادداشت کردن

    I marked down everything he said.

    همه‌ی حرف‌های او را یادداشت کردم.

    verb - transitive

    (کالا و غیره) قیمت گذاری کردن، برچسب قیمت زدن

    verb - transitive

    اثر انگشت یا علامت (به ویژه صلیب) که بی‌سوادان به جای امضا به کار می‌برند

    sheets marked by crosses

    کاغذهایی که نشان صلیب داشتند

    verb - transitive

    (مسابقات ورزشی و بازی) امتیاز طرفین را یادداشت کردن، پوان‌ها را محاسبه کردن

    He marked the match.

    او امتیازات مسابقه را یادداشت می‌کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد mark

    1. noun blemish; character
      Synonyms:
      spot sign symbol label stamp trace representation record scratch scar blot stain line cross check point dent nick bruise streak smudge blotch splotch dot imprint impression ink tag ticket logo trademark brand brand name autograph signature john hancock john henry register stroke underlining x blaze pock
    1. noun characteristic, symptom
      Synonyms:
      feature quality attribute property sign token indication evidence symbol type hallmark badge symptom note distinction trait affection impression image label proof stamp index device seal brand marking print virtue significant incision idiosyncrasy peculiarity particularity character indicia blaze emblem earmark
    1. noun criterion, standard
      Synonyms:
      norm standard measure gauge level yardstick
    1. noun goal, target
      Synonyms:
      purpose object objective aim end function use ambition duty target bull’s eye prey
    1. noun importance
      Synonyms:
      value effect influence result consequence note notice regard standing eminence prestige distinction quality fame notability manifestation dignity
      Antonyms:
      unimportance
    1. verb blemish, stain
      Synonyms:
      stain blot spot smudge scratch trace print stamp sign label write blotch dot streak bruise scar nick dent brand seal score point underline check impress imprint inscribe initial ink letter stroke pinpoint splotch autograph blaze chalk x
    1. verb characterize
      Synonyms:
      show indicate denote designate exhibit demonstrate identify illustrate exemplify distinguish feature evidence signify manifest point out reveal point up label qualify set apart mark off individualize evince betoken signalize bespeak show up proclaim ostend singularize remark brand earmark individuate check off stamp stake out
    1. verb see, notice
      Synonyms:
      watch view observe notice note distinguish discern perceive mind attend regard take notice of pay attention pay heed behold remark eye write down hearken chronicle

    Phrasal verbs

    mark down

    پایین آوردن قیمت

    mark off (or out)

    مرز یا حد تعیین کردن، (حدود چیزی را) معین کردن

    mark out for

    برگزیدن برای (کاری)، کنار گذاشتن

    mark up

    (قیمت را) بالا بردن، افزایش دادن

    علامت گذاشتن، علامت‌گذاری کردن، یادداشت نوشتن

    Idioms

    beside the mark

    1- (نشانه گیری به آماج) خطا، به هدف نخورده 2- نامربوط

    hit the mark

    1- به هدف زدن 2- کامیاب شدن، موفق شدن 3- حق داشتن، محق بودن، درست درآمدن

    make one's mark

    کامیاب شدن، اسم درکردن، موفق و مشهور شدن

    mark time

    1- (مشق نظامی) درجازدن 2- (موقتاً) از پیشرفت بازماندن

    miss the mark

    1- ناکامیاب شدن یا بودن، موفق نشدن 2- دقیق نبودن، به هدف نزدن

    Idioms بیشتر

    (god) save the mark!

    (ندا - حاکی از شگفتی توام با تمسخر یا تحقیر یا کنایه) نه بابا!، خدا به داد برسد!

    wide of the mark

    1- به هدف‌نخورده 2- نامربوط، بی‌ربط

    لغات هم‌خانواده mark

    • adjective
      marked
    • verb - transitive
      mark
    • adverb
      markedly

    سوال‌های رایج mark

    گذشته‌ی ساده mark چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده mark در زبان انگلیسی marked است.

    شکل سوم mark چی میشه؟

    شکل سوم mark در زبان انگلیسی marked است.

    شکل جمع mark چی میشه؟

    شکل جمع mark در زبان انگلیسی marks است.

    وجه وصفی حال mark چی میشه؟

    وجه وصفی حال mark در زبان انگلیسی marking است.

    سوم‌شخص مفرد mark چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد mark در زبان انگلیسی marks است.

    ارجاع به لغت mark

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «mark» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mark

    لغات نزدیک mark

    • - marjoram
    • - marjorie or marjory
    • - mark
    • - mark down
    • - mark off (or out)
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    self-determination seldom solidarity same here spectral splentic stand the test of time start from scratch bus start over strongly recommend subconsciously arrange cognation piccalilli عدلیه تفاصیل مبادی آداب پیراهن پرنده پا بلوط بازو آشغال ماهی شمشیری ماهی هادوک ماهی کف‌زی ماهی اسنپر ماهی سی بس ماهی فرشته‌ای
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.