آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Mark

mɑːrk mɑːrk mɑːk mɑːk

گذشته‌ی ساده:

marked

شکل سوم:

marked

سوم‌شخص مفرد:

marks

وجه وصفی حال:

marking

شکل جمع:

marks

معنی mark | جمله با mark

noun

نمره، درجه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

He got a mark of 20 in history.

او در تاریخ نمره‌ی 20 گرفت.

noun

نقطه، هدف، نشان، نشانه، علامت، داغ، مارک، علامت مخصوص

a smile marking happiness

لبخندی به نشانه‌ی خوشحالی

They picked out officers on horseback as marks.

آن‌ها افسران اسب‌سوار را هدف قرار دادند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

punctuation marks

نشانه‌ای نقطه‌گذاری

noun

لکه، خدشه، پیسی، عیب، گوداب، عوار، خراش

noun

(سگ و گوسفند و غیره) بریدگی گوش، برچسب، علامت مشخص

noun

آماج، آماج تمسخر (یا حمله یا انتقاد و غیره)، مورد انتقاد (و غیره)

He made a general mark of himself.

او خود را مورد تمسخر قرار داد.

worthy of mark

در خور توجه

noun

(آزمون و امتحانات) نمره، معیار کارایی یا کیفیت و غیره

to mark examination papers

اوراق امتحانی را نمره دادن

noun

اهمیت، برجستگی، تشخص، اثر، تأثیر، راهنما، نقطه‌ی عطف

abilities that mark one for success

استعدادهایی که تعیین‌کننده موفقیت فرد است

noun

(مسابقات) خط شروع مسابقه، خط آغاز، آغازگاه

Runners got on their marks.

دوندگان پشت خط آغاز مسابقه مستقر شدند.

noun

(روی خط کش یا هرچیز مدرج) خط کوتاه، درجه‌نما، زینه‌نما

verb - transitive

توجه کردن، مورد توجه قرار دادن، گوش فرا دادن

Mark my word!

به حرف‌هایم توجه کن!

She marked her displeasure by a frown.

او ناخشنودی خود را با اخم و تخم کردن هویدا کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

scientific discoveries that mark the 19th century

کشفیات علمی که موجب سربلندی قرن نوزدهم است

Haven't you marked my examination paper yet?

هنوز ورقه‌ی امتحانی مرا تصحیح نکرده‌اید؟

to mark a shipment of merchandise

یک محموله کالا را برچسب زدن

He hit the mark squarely in the center.

او درست به وسط هدف زد.

A tower as a mark for fliers.

برجی که به‌عنوان راهنمای خلبانان از آن استفاده می‌شود.

a man of mark

فرد برجسته

The factory's products are failing to come up to the mark.

محصولات کارخانه دارای کیفیت مطلوب نیستند.

He got good marks at school.

در مدرسه نمرات خوبی می‌گرفت.

products bearing the mark of this factory

فرآورده‌هایی که مارک این کارخانه روی آن است

Other distinguishing marks can be worn by navy men.

افراد نیروی دریایی می‌توانند علائم مشخص دیگری را هم به خود بزنند.

the mark of every Christian

ویژگی هر مسیحی

There were scratch marks all over the wall.

جای خراشیدگی همه‌ی دیوار را پوشانده بود.

They knew his sheep by the mark on their ears.

آن‌ها گوسفندهای او را از روی بریدگی گوش‌شان می‌شناختند.

His writings bear marks of haste.

در نوشته‌های او نشانه‌هایی از عجله وجود دارد.

as a mark of their change of opinion

به‌عنوان نشانه‌ی تغییر عقیده‌ی آن‌ها

Politeness is a mark of good upbringing.

ادب نشانه‌ی تربیت صحیح است.

verb - transitive

نشانه دار کردن، علامت گذاری کردن، علامت گذاردن، نشان کردن، علامت گذاشتن

The thermometer marked a sudden fall in temperatures.

دماسنج، کم شدن ناگهانی گرما را نشان می‌داد.

to leave one's mark in history

تاریخ (یک کشور) را تحت‌تأثیر قرار دادن

verb - transitive

نوشتن، خط کشیدن، نقطه گذاشتن، یادداشت کردن

I marked down everything he said.

همه‌ی حرف‌های او را یادداشت کردم.

verb - transitive

(کالا و غیره) قیمت گذاری کردن، برچسب قیمت زدن

verb - transitive

اثر انگشت یا علامت (به ویژه صلیب) که بی‌سوادان به جای امضا به کار می‌برند

sheets marked by crosses

کاغذهایی که نشان صلیب داشتند

verb - transitive

(مسابقات ورزشی و بازی) امتیاز طرفین را یادداشت کردن، پوان‌ها را محاسبه کردن

He marked the match.

او امتیازات مسابقه را یادداشت می‌کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد mark

  1. noun criterion, standard
  1. noun goal, target

Phrasal verbs

mark down

پایین آوردن قیمت

mark off (or out)

مرز یا حد تعیین کردن، (حدود چیزی را) معین کردن

mark out for

برگزیدن برای (کاری)، کنار گذاشتن

mark up

(قیمت را) بالا بردن، افزایش دادن

علامت گذاشتن، علامت‌گذاری کردن، یادداشت نوشتن

Idioms

beside the mark

1- (نشانه گیری به آماج) خطا، به هدف نخورده 2- نامربوط

hit the mark

1- به هدف زدن 2- کامیاب شدن، موفق شدن 3- حق داشتن، محق بودن، درست درآمدن

make one's mark

کامیاب شدن، اسم درکردن، موفق و مشهور شدن

mark time

1- (مشق نظامی) درجازدن 2- (موقتاً) از پیشرفت بازماندن

miss the mark

1- ناکامیاب شدن یا بودن، موفق نشدن 2- دقیق نبودن، به هدف نزدن

Idioms بیشتر

(god) save the mark!

(ندا - حاکی از شگفتی توام با تمسخر یا تحقیر یا کنایه) نه بابا!، خدا به داد برسد!

wide of the mark

1- به هدف‌نخورده 2- نامربوط، بی‌ربط

لغات هم‌خانواده mark

  • verb - transitive
    mark

سوال‌های رایج mark

گذشته‌ی ساده mark چی میشه؟

گذشته‌ی ساده mark در زبان انگلیسی marked است.

شکل سوم mark چی میشه؟

شکل سوم mark در زبان انگلیسی marked است.

شکل جمع mark چی میشه؟

شکل جمع mark در زبان انگلیسی marks است.

وجه وصفی حال mark چی میشه؟

وجه وصفی حال mark در زبان انگلیسی marking است.

سوم‌شخص مفرد mark چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد mark در زبان انگلیسی marks است.

ارجاع به لغت mark

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mark» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mark

لغات نزدیک mark

پیشنهاد بهبود معانی