گذشتهی ساده:
markedشکل سوم:
markedسومشخص مفرد:
marksوجه وصفی حال:
markingشکل جمع:
marksپایین آوردن قیمت
مرز یا حد تعیین کردن، (حدود چیزی را) معین کردن
برگزیدن برای (کاری)، کنار گذاشتن
(قیمت را) بالا بردن، افزایش دادن
علامت گذاشتن، علامتگذاری کردن، یادداشت نوشتن
1- (نشانه گیری به آماج) خطا، به هدف نخورده 2- نامربوط
1- به هدف زدن 2- کامیاب شدن، موفق شدن 3- حق داشتن، محق بودن، درست درآمدن
کامیاب شدن، اسم درکردن، موفق و مشهور شدن
1- (مشق نظامی) درجازدن 2- (موقتاً) از پیشرفت بازماندن
1- ناکامیاب شدن یا بودن، موفق نشدن 2- دقیق نبودن، به هدف نزدن
(ندا - حاکی از شگفتی توام با تمسخر یا تحقیر یا کنایه) نه بابا!، خدا به داد برسد!
1- به هدفنخورده 2- نامربوط، بیربط
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «mark» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mark