گذشتهی ساده:
markedشکل سوم:
markedسومشخص مفرد:
marksوجه وصفی حال:
markingشکل جمع:
marksنمره، درجه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He got a mark of 20 in history.
او در تاریخ نمرهی 20 گرفت.
نقطه، هدف، نشان، نشانه، علامت، داغ، مارک، علامت مخصوص
a smile marking happiness
لبخندی به نشانهی خوشحالی
They picked out officers on horseback as marks.
آنها افسران اسبسوار را هدف قرار دادند.
punctuation marks
نشانهای نقطهگذاری
لکه، خدشه، پیسی، عیب، گوداب، عوار، خراش
(سگ و گوسفند و غیره) بریدگی گوش، برچسب، علامت مشخص
آماج، آماج تمسخر (یا حمله یا انتقاد و غیره)، مورد انتقاد (و غیره)
He made a general mark of himself.
او خود را مورد تمسخر قرار داد.
worthy of mark
در خور توجه
(آزمون و امتحانات) نمره، معیار کارایی یا کیفیت و غیره
to mark examination papers
اوراق امتحانی را نمره دادن
اهمیت، برجستگی، تشخص، اثر، تأثیر، راهنما، نقطهی عطف
abilities that mark one for success
استعدادهایی که تعیینکننده موفقیت فرد است
(مسابقات) خط شروع مسابقه، خط آغاز، آغازگاه
Runners got on their marks.
دوندگان پشت خط آغاز مسابقه مستقر شدند.
(روی خط کش یا هرچیز مدرج) خط کوتاه، درجهنما، زینهنما
توجه کردن، مورد توجه قرار دادن، گوش فرا دادن
Mark my word!
به حرفهایم توجه کن!
She marked her displeasure by a frown.
او ناخشنودی خود را با اخم و تخم کردن هویدا کرد.
scientific discoveries that mark the 19th century
کشفیات علمی که موجب سربلندی قرن نوزدهم است
Haven't you marked my examination paper yet?
هنوز ورقهی امتحانی مرا تصحیح نکردهاید؟
to mark a shipment of merchandise
یک محموله کالا را برچسب زدن
He hit the mark squarely in the center.
او درست به وسط هدف زد.
A tower as a mark for fliers.
برجی که بهعنوان راهنمای خلبانان از آن استفاده میشود.
a man of mark
فرد برجسته
The factory's products are failing to come up to the mark.
محصولات کارخانه دارای کیفیت مطلوب نیستند.
He got good marks at school.
در مدرسه نمرات خوبی میگرفت.
products bearing the mark of this factory
فرآوردههایی که مارک این کارخانه روی آن است
Other distinguishing marks can be worn by navy men.
افراد نیروی دریایی میتوانند علائم مشخص دیگری را هم به خود بزنند.
the mark of every Christian
ویژگی هر مسیحی
There were scratch marks all over the wall.
جای خراشیدگی همهی دیوار را پوشانده بود.
They knew his sheep by the mark on their ears.
آنها گوسفندهای او را از روی بریدگی گوششان میشناختند.
His writings bear marks of haste.
در نوشتههای او نشانههایی از عجله وجود دارد.
as a mark of their change of opinion
بهعنوان نشانهی تغییر عقیدهی آنها
Politeness is a mark of good upbringing.
ادب نشانهی تربیت صحیح است.
نشانه دار کردن، علامت گذاری کردن، علامت گذاردن، نشان کردن، علامت گذاشتن
The thermometer marked a sudden fall in temperatures.
دماسنج، کم شدن ناگهانی گرما را نشان میداد.
to leave one's mark in history
تاریخ (یک کشور) را تحتتأثیر قرار دادن
نوشتن، خط کشیدن، نقطه گذاشتن، یادداشت کردن
I marked down everything he said.
همهی حرفهای او را یادداشت کردم.
(کالا و غیره) قیمت گذاری کردن، برچسب قیمت زدن
اثر انگشت یا علامت (به ویژه صلیب) که بیسوادان به جای امضا به کار میبرند
sheets marked by crosses
کاغذهایی که نشان صلیب داشتند
(مسابقات ورزشی و بازی) امتیاز طرفین را یادداشت کردن، پوانها را محاسبه کردن
He marked the match.
او امتیازات مسابقه را یادداشت میکرد.
پایین آوردن قیمت
مرز یا حد تعیین کردن، (حدود چیزی را) معین کردن
برگزیدن برای (کاری)، کنار گذاشتن
1- (نشانه گیری به آماج) خطا، به هدف نخورده 2- نامربوط
1- به هدف زدن 2- کامیاب شدن، موفق شدن 3- حق داشتن، محق بودن، درست درآمدن
کامیاب شدن، اسم درکردن، موفق و مشهور شدن
1- (مشق نظامی) درجازدن 2- (موقتاً) از پیشرفت بازماندن
1- ناکامیاب شدن یا بودن، موفق نشدن 2- دقیق نبودن، به هدف نزدن
(ندا - حاکی از شگفتی توام با تمسخر یا تحقیر یا کنایه) نه بابا!، خدا به داد برسد!
1- به هدفنخورده 2- نامربوط، بیربط
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «mark» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mark