گذشتهی ساده:
badgedشکل سوم:
badgedسومشخص مفرد:
badgesوجه وصفی حال:
badgingشکل جمع:
badgesنشان، علامت (روی لباس و غیره)
the badge on the policeman's hat
نشان روی کلاه پاسبان
Postal employees have a special badge on their sleeves.
کارمندان پست نشان ویژهای روی آستین خود دارند.
نشان (که برای یک دستاورد خاص اعطا میشود)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the red badge of courage
نشان قرمز شجاعت
He earned a merit badge for his wilderness survival skills.
او به خاطر مهارتهای زنده ماندن در بیابان، نشان لیاقت دریافت کرد.
مجازی مشخصه، علامت
Higher education is not always a badge of learning.
تحصیلات دانشگاهی همیشه علامت سواد نیست.
Kindness is often regarded as a universal badge of humanity.
مهربانی اغلب به عنوان مشخصهی جهانی انسانیت در نظر گرفته میشود.
نشاندار کردن
She proudly badged her backpack.
او با افتخار کولهپشتیاش را نشاندار کرد.
They decided to badge their product with a special logo.
آنها تصمیم گرفتند محصول خود را با یک لوگوی خاص نشاندار کنند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «badge» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/badge