امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Badge

bædʒ bædʒ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    badged
  • شکل سوم:

    badged
  • سوم‌شخص مفرد:

    badges
  • وجه وصفی حال:

    badging
  • شکل جمع:

    badges

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
نشان، علامت (روی لباس و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- the badge on the policeman's hat
- نشان روی کلاه پاسبان
- Postal employees have a special badge on their sleeves.
- کارمندان پست نشان ویژه‌ای روی آستین خود دارند.
noun countable
نشان (که برای یک دستاورد خاص اعطا می‌شود)
- the red badge of courage
- نشان قرمز شجاعت
- He earned a merit badge for his wilderness survival skills.
- او به خاطر مهارت‌های زنده ماندن در بیابان، نشان لیاقت دریافت کرد.
noun countable
مجازی مشخصه، علامت
- Higher education is not always a badge of learning.
- تحصیلات دانشگاهی همیشه علامت سواد نیست.
- Kindness is often regarded as a universal badge of humanity.
- مهربانی اغلب به عنوان مشخصه‌ی جهانی انسانیت در نظر گرفته می‌شود.
verb - transitive
نشان‌دار کردن
- She proudly badged her backpack.
- او با افتخار کوله‌پشتی‌اش را نشان‌دار کرد.
- They decided to badge their product with a special logo.
- آن‌ها تصمیم گرفتند محصول خود را با یک لوگوی خاص نشان‌دار کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد badge

  1. noun emblem worn
    Synonyms:
    brand cordon device identification insignia mark marker medallion motto pin ribbon scepter shield sign stamp symbol token

ارجاع به لغت badge

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «badge» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/badge

لغات نزدیک badge

پیشنهاد بهبود معانی