فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Pin

pɪn pɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    pinned
  • شکل سوم:

    pinned
  • سوم شخص مفرد:

    pins
  • وجه وصفی حال:

    pinning
  • شکل جمع:

    pins

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B1
    سنجاق، میخ کوچک، دستگیره، گیره
    • - He had held together his torn sleeve with a few pins.
    • - آستین پاره‌ی خود را با چند سوزن ته گرد به هم وصل کرده بود.
    • - I don't care a pin.
    • - اصلاً برایم اهمیت ندارد.
  • verb - transitive
    سنجاق زدن به، با سنجاق محکم کردن، وصل کردن
    • - The doctor pinned the pieces of broken bone together.
    • - دکتر قطعات استخوان را با پین به هم وصل کرد.
    • - They had pinned his picture to the wall.
    • - عکس او را با سوزن ته گرد به دیوار زده بودند.
  • verb - transitive
    انداختن
    • - He pinned the medal to the young soldier's chest.
    • - مدال را به سینه‌ی سرباز جوان زد.
    • - Two men pinned the burglar to the ground while I called the police.
    • - دو مرد دزد را روی زمین نگه داشتند و من به کلانتری تلفن زدم.
    • - Don't try to pin the blame on me!
    • - سعی نکن تقصیر را به گردن من بگذاری!
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد pin

  1. verb attach, hold in place
    Synonyms: affix, bind, clasp, close, fasten, fix, hold down, hold fast, immobilize, join, pinion, press, restrain, secure
    Antonyms: detach, unfasten, unlatch, unpin

Phrasal verbs

  • pin down

    (عامیانه) 1- کسی را وادار به تصمیم‌گیری یا قول دادن و غیره کردن 2- تعیین کردن، مشخص کردن، انگشت گذاشتن (روی چیزی)

  • pin up

    (با سوزن ته گرد و غیره) الصاق کردن ( pinup)

Collocations

Idioms

  • pin someone's ears back

    (عامیانه) به شدت کتک زدن یا شکست دادن یا نکوهش کردن

ارجاع به لغت pin

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pin» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pin

لغات نزدیک pin

پیشنهاد بهبود معانی