آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۶ تیر ۱۴۰۴

    Pin

    pɪn pɪn

    گذشته‌ی ساده:

    pinned

    شکل سوم:

    pinned

    سوم‌شخص مفرد:

    pins

    وجه وصفی حال:

    pinning

    شکل جمع:

    pins

    توضیحات:

    PIN در معنای هجدهم مخفف لغت personal identification number است.

    معنی pin | جمله با pin

    noun countable B1

    سوزن ته‌گرد

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    He had held together his torn sleeve with a few pins.

    آستین پاره‌اش را با چند سوزن ته‌گرد به هم وصل کرده بود.

    He carefully removed each pin from the pattern before cutting.

    پیش از برش، هر سوزن ته‌گرد را با دقت از روی الگو جدا کرد.

    noun countable

    سنجاق‌ (قفلی)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    The pin easily fastened the two pieces of cloth together.

    سنجاق به‌راحتی این دو تکه‌پارچه را به هم محکم کرد.

    She always carried a pin in her purse for emergencies.

    او همیشه در کیفش برای مواقع اضطراری سنجاق داشت.

    noun countable

    سوزن (در نارنجک) (از جنس فلز)

    The soldier carefully pulled the pin from the grenade.

    سرباز با احتیاط سوزن را از نارنجک بیرون کشید.

    She found a rusted pin on the ground near an old battlefield.

    سوزن زنگ‌زده‌ای را روی زمین نزدیک میدان جنگ قدیمی پیدا کرد.

    noun countable

    برق پین (روی دوشاخه) (از جنس فلز)

    Make sure the two-pin plug is securely connected before turning on the device.

    پیش از روشن کردن دستگاه مطمئن شوید که دوشاخه‌ی دو پین به طور ایمن وصل شده است.

    The adapter allows you to convert a two-pin plug into a three-pin plug.

    آداپتور به شما امکان می‌دهد دوشاخه‌ی دو پین را به دوشاخه‌ی سه پین ​​تبدیل کنید.

    noun countable

    پزشکی میلچه، پین

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

    مشاهده

    The surgeon inserted a pin into the patient's fractured bone.

    جراح میلچه را لابه‌لای استخوان شکسته‌ی بیمار گذاشت.

    She underwent surgery to have a pin inserted in her shoulder.

    تحت عمل جراحی قرار گرفت تا در شانه‌ی او پین قرار داده شود.

    noun countable

    سوزن (کراوات و کلاه و غیره)

    The hat pin gleamed in the sunlight.

    سوزن کلاه زیر نور خورشید برق می‌زد.

    The tie pin was a gift from his grandfather.

    این سوزن کراوات هدیه‌ای از پدربزرگش بود.

    noun countable

    انگلیسی آمریکایی سنجاق‌سینه

    The design of the pin caught everyone's attention.

    طراحی این سنجاق‌سینه توجه همه را به خود جلب کرد.

    She attached the pin to her dress.

    سنجاق‌سینه را به لباسش زد.

    noun countable

    ورزش مهره، پین (بطری‌شکل) (در بازی بولینگ)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    She knocked down all ten pins.

    هر ده مهره ​​را به زمین انداخت.

    The sound of the falling pins echoed through the bowling alley.

    صدای افتادن پین‌ها در سالن بولینگ پیچید.

    noun countable

    ورزش میله (در گلف)

    The caddie removed the pin.

    وردست میله را درآورد.

    His ball stopped only feet away from the pin.

    توپ او تنها چند متر دورتر از میله ایستاد.

    noun countable

    تصویر، پین (در شبکه‌ی اجتماعی پینترست (Pinterest))

    I found the most beautiful pin of a sunset over the ocean.

    زیباترین تصویر غروب خورشید بر فراز اقیانوس را پیدا کردم.

    Can you send me that fashion pin you saved?

    آیا می‌توانید آن پین مد که ذخیره کرده‌اید، برای من بفرستید؟

    noun countable informal

    لنگ (معمولاً به‌صورت جمع می‌آید)

    I need to shave my pins.

    باید لنگ‌هام رو بتراشم.

    My pins are sore.

    لنگ‌هام درد می‌کنن.

    noun countable

    ورزش آچمز، پین (در شطرنج)

    The pin forced the opponent to sacrifice his rook to protect the king.

    آچمز حریف را مجبور کرد تا برای محافظت از شاه، رخ خود را فدا کند.

    The pin can restrict the movement of the opponent's piece.

    پین می‌تواند حرکت مهره‌ی حریف را محدود کند.

    verb - transitive B1

    وصل کردن، الصاق کردن، زدن (به) (با سوزن ته‌گرد و غیره)

    They had pinned his picture to the wall.

    عکس او را با سوزن ته‌گرد به دیوار زده بودند.

    The teacher pinned the student's artwork on the classroom wall.

    معلم اثر هنری دانش‌آموز را به دیوار کلاس وصل کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He pinned the medal to the young soldier's chest.

    مدال را به سینه‌ی سرباز جوان زد.

    verb - transitive

    انگلیسی آمریکایی قدیمی نشان کردن (دختر) (توسط پسر)

    He decided to pin her.

    تصمیم گرفت او را نشان کند.

    The young man pinned his girlfriend with a silver heart-shaped locket.

    مرد جوان دوست‌دخترش را با نگارآویز نقره‌ای به شکل قلب نشان کرد.

    verb - transitive

    کامپیوتر سنجاق کردن، پین کردن (پیام و صفحه و غیره) (برای مشاهده یا دسترسی راحت‌تر)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

    مشاهده

    Can you pin this post?

    آیا می‌توانید این فرسته را سنجاق کنید؟

    I always pin my favorite websites so I can access them quickly.

    همیشه وب‌سایت های محبوبم را پین می‌کنم تا بتوانم به‌سرعت به آن‌ها دسترسی داشته باشم.

    verb - transitive

    گیر انداختن، امکان تکان خوردن به ... ندادن، سر جای خود محکم نگه داشتن (کسی)

    Two men pinned the burglar to the ground while I called the police.

    دو مرد دزد را روی زمین گیر انداختند و من به کلانتری تلفن زدم.

    The detective pinned the suspect.

    کارآگاه مظنون را سر جای خود محکم نگه داشت.

    verb - transitive

    ورزش در خاک نگه داشتن (حریف)

    The wrestler expertly pinned his opponent.

    کشتی‌گیر حریفش را ماهرانه در خاک نگه داشت.

    With immense strength, she managed to pin her rival.

    او با قدرت فوق العاده‌ای موفق شد رقیبش را در خاک نگه دارد.

    abbreviation noun countable

    شماره‌ی شناسایی شخصی، پین (با حروف بزرگ)

    I forgot my PIN and now I can't withdraw any money.

    شماره‌ی شناسایی شخصی‌ام را فراموش کرده‌ام و اکنون نمی‌توانم هیچ پولی را برداشت کنم.

    The ATM machine asked for my PIN before allowing me to make a transaction.

    دستگاه خودپرداز پیش از اینکه به من اجازه‌ی انجام تراکنش را بدهد، پین من را خواست.

    noun countable

    موسیقی پیچ کوک، پین

    The guitar's pins needed to be replaced.

    پیچ‌های کوک گیتار باید تعویض می‌شدند.

    The pin on the ukulele was loose.

    پین روی یوکللی شل بود.

    noun

    شیار (کلید) (که وارد قفل می‌شود)

    The pin in the lock was stuck, preventing the key from turning.

    شیار در قفل گیر کرده بود و از چرخش کلید جلوگیری می‌کرد.

    The key wouldn't turn because the pin was jammed in the lock.

    کلید نمی‌چرخید زیرا شیار در قفل گیر کرده بود.

    noun

    پشیز (هر چیز کم‌ارزش یا بی‌اهمیت)

    I don't care a pin.

    پشیزی برام اهمیت نداره.

    She doesn't care a pin about them.

    اون‌ها پشیزی براش مهم نیستن.

    noun

    ورزش خاک (در کشتی)

    He struggled to escape from his opponent's pin.

    او برای فرار از خاک حریف سخت تلاش کرد.

    The crowd erupted in cheers as the pin was completed.

    وقتی که خاک تکمیل شد، جمعیت به تشویق پرداختند.

    verb - transitive

    مجازی گره زدن (به) (با on می‌آید)

    He pinned his happiness on the outcome of the game.

    او خوشحالی‌اش را به نتیجه‌ی بازی گره زد.

    The team's chances of winning were pinned on their star player's performance.

    شانس قهرمانی این تیم به عملکرد بازیکن ستاره‌ی آن‌ها گره خورده بود.

    verb - transitive

    به گردن ... انداختن (کسی) (تقصیر و گناه و غیره) (با on می‌آید)

    Don't try to pin the blame on me!

    سعی نکن تقصیر را به گردن من بیندازی!

    The manager ruthlessly tried to pin the failure on the newest team member.

    مدیر تلاش کرد تا شکست را به گردن جدیدترین عضو تیم بیندازد.

    verb - transitive

    دقیقاً مشخص کردن، دقیقاً تعیین کردن، دقیقاً معیّن کردن (با out می‌آید)

    He was able to pin down the source of the strange odor in the room.

    او توانست منبع بوی عجیب اتاق را دقیقاً مشخص کند.

    They couldn't pin down the cause of the technical glitch in the system.

    آن‌ها نتوانستند علت نقص فنی در سیستم را دقیقاً مشخص کنند.

    verb - transitive

    ورزش آچمز کردن، پین کردن (در شطرنج)

    The player pinned his opponent's rook.

    این بازیکن رخ حریفش را آچمز کرد.

    She cleverly pinned her opponent's knight.

    اسب حریفش را هوشمندانه پین کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد pin

    1. verb attach, hold in place
      Synonyms:
      fix fasten secure hold fast hold down bind join clasp close restrain immobilize press pinion affix
      Antonyms:
      detach unfasten unpin unlatch

    Phrasal verbs

    pin down

    (دشمن را) سرنگون کردن، احاطه کردن (با تیراندازی)، در جای خود نگه داشتن

    (کسی را به تصمیم‌گیری و...) وادار کردن، مجبور کردن

    مشخص کردن، تعیین کردن

    pin up

    (با سوزن ته گرد و غیره) الصاق کردن ( pinup)

    Collocations

    pin one's hopes on someone

    همه‌ی امید خود را به کسی بستن

    pin something on someone

    چیزی را به کسی نسبت دادن، تقصیر را به گردن کسی انداختن

    axle pin

    میل محور، سگدست

    gudgeon pin

    (مکانیک) انگشتی، (اتومبیل) گژنپین

    Idioms

    pin someone's ears back

    (عامیانه) به شدت کتک زدن یا شکست دادن یا نکوهش کردن

    سوال‌های رایج pin

    معنی pin به فارسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی «pin» در زبان فارسی به «سنجاق» یا «پین» ترجمه می‌شود.

    «Pin» واژه‌ای چندمنظوره است که بسته به زمینه‌ی کاربرد، معانی مختلفی دارد. در معنای فیزیکی و روزمره، «pin» به قطعه‌ای کوچک و باریک از جنس فلز گفته می‌شود که برای ثابت کردن یا اتصال اجسام به یکدیگر به کار می‌رود. مثلاً «سنجاق قفلی» که برای اتصال پارچه‌ها استفاده می‌شود، یا «پین» در لوازم جانبی کامپیوتر. این کاربرد در صنایع مختلف، دوخت و دوز، دکوراسیون و حتی الکترونیک دیده می‌شود.

    در زمینه‌ی فناوری و دیجیتال، «pin» به معنای یک کد عددی کوتاه (مانند PIN code) است که برای امنیت ورود به دستگاه‌ها، حساب‌های بانکی یا برنامه‌های مختلف استفاده می‌شود. این کد به‌عنوان یک لایه‌ی حفاظتی عمل می‌کند و تنها دارنده‌ی آن می‌تواند به اطلاعات محافظت‌شده دسترسی پیدا کند. به همین دلیل، حفظ محرمانگی PIN و انتخاب عددهای غیرقابل حدس زدن اهمیت بالایی دارد.

    در حوزه‌ی شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی، «pin» کاربرد دیگری پیدا کرده است. برای مثال، در برخی پلتفرم‌ها pin به معنای «ثبت کردن»، «سنجاق کردن» یا «نشانه‌گذاری» یک محتوا یا تصویر خاص در صفحه‌ی کاربری است تا بتوان بعدها به راحتی آن را مشاهده یا به اشتراک گذاشت. همچنین در برخی برنامه‌های پیام‌رسان، «pin کردن» به معنای ثابت نگه داشتن یک پیام یا گفتگو در بالای صفحه چت است تا دسترسی سریع‌تری به آن وجود داشته باشد.

    از نظر مکانیکی و مهندسی، «pin» به قطعاتی گفته می‌شود که برای اتصال اجزای مختلف دستگاه‌ها یا ماشین‌آلات به کار می‌روند و وظیفه‌ی نگهداری و انتقال نیرو را بر عهده دارند. این پین‌ها معمولاً از جنس فلز مقاوم ساخته می‌شوند و در طراحی انواع ابزارها و ماشین‌ها نقش کلیدی دارند. به عنوان مثال، پین‌های محوری یا پین‌های قفل‌کننده در مکانیزم‌ها.

    «pin» واژه‌ای چندبعدی است که بسته به بافت و زمینه‌ی کاربرد می‌تواند معنای ساده‌ی یک ابزار فیزیکی، کد امنیتی، عمل نشانه‌گذاری دیجیتال یا قطعه‌ای مکانیکی را داشته باشد. فهم درست هر کدام از این معانی، کمک می‌کند تا در موقعیت‌های مختلف، کاربرد دقیق و مناسب این واژه را درک و به‌کار ببریم.

    گذشته‌ی ساده pin چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده pin در زبان انگلیسی pinned است.

    شکل سوم pin چی میشه؟

    شکل سوم pin در زبان انگلیسی pinned است.

    شکل جمع pin چی میشه؟

    شکل جمع pin در زبان انگلیسی pins است.

    وجه وصفی حال pin چی میشه؟

    وجه وصفی حال pin در زبان انگلیسی pinning است.

    سوم‌شخص مفرد pin چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد pin در زبان انگلیسی pins است.

    ارجاع به لغت pin

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «pin» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pin

    لغات نزدیک pin

    • - pimple
    • - pimply
    • - pin
    • - pin boy
    • - pin contact
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    k keep your eyes peeled knack hindi concern hibernal high and mighty hilarious the outset reach out genuine interest genuine polluter intentionality belonging کشکول کوشک ساعد تهدیدآمیز تحکم تحکیم لحاف محفل ماسک معمول مطبوع مطبوعات مجزا محال محجر
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.