گذشتهی ساده:
unpinnedشکل سوم:
unpinnedسومشخص مفرد:
unpinsوجه وصفی حال:
unpinningپین را برداشتن، میخ یا سنجاق را درآوردن، سنجاق یا سوزن چیزی را برداشتن، باز کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Do you know how to unpin a Pinterest image?
آیا میدانید چگونه پین یک تصویر در پینترست را بردارم؟
She carefully unpinned the fabric from the bulletin board.
او بادقت سنجاق پارچه را از تابلوی اعلانات در آورد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «unpin» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unpin