آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Fix

    fɪks fɪks

    گذشته‌ی ساده:

    fixed

    شکل سوم:

    fixed

    سوم‌شخص مفرد:

    fixes

    وجه وصفی حال:

    fixing

    معنی fix | جمله با fix

    verb - transitive B1

    محکم کردن، استوار کردن، درست کردن، روبه‌راه کردن، مرتب کردن، باز نمودن، باز نمون کردن، مرتب کردن، منظم کردن، آراستن، به‌سامان کردن، راستاد کردن، روبه‌راه کردن، بازسازی کردن، چاره کردن، درمان کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    to fix the period of the dinosaurs' existence

    دوران زیست دیناسورها را باز نمون کردن

    Each of the legs was fixed to the table with four screws.

    هریک از پایه‌ها با چهار پیچ به میز وصل شده بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    That event was fixed in her mind for ever.

    آن رویداد برای همیشه در خاطرش نقش بسته بود.

    Pari fixed the room.

    پری اتاق را مرتب کرد.

    She is fixing her hair.

    او دارد موی خود را مرتب می‌کند.

    He fixed the door so that it could not be opened from outside.

    در را جوری کرد که از بیرون باز نمی‌شد.

    My watch is out of order; can you fix it for me?

    ساعت من خراب است؛ می‌توانی آن را برایم درست کنی؟

    I loved the food you had fixed last night.

    از خوراکی که دیشب درست کرده بودی خیلی خوشم آمد.

    Fix me a cup of tea, will you.

    لطفأ یک فنجان چای برایم درست کن.

    verb - transitive

    (در مسابقه و غیره) تبانی کردن (و نتیجه را از پیش تعیین کردن)، تقلب کردن، دغلی کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    His promotion was a fix.

    ارتقای رتبه‌ی او با نادرستی انجام شد.

    The opposition claimed that the elections had been fixed.

    مخالفان ادعا کردند که در انتخابات تقلب شده بود.

    verb - transitive

    (عامیانه) خوب سر در آوردن از، خوب فهمیدن

    to get a fix on the problem

    مسئله را درک کردن

    verb - transitive

    معین کردن، تعیین کردن، قرار دادن، جلب کردن

    The boss fixes each worker's wage.

    رئیس، مزد هر کارگر را معین می‌کند.

    Have they fixed on a place yet?

    آیا تابه‌حال جایی را انتخاب کرده‌اند؟

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to fix the date of a wedding

    تاریخ ازدواج را تعیین کردن

    The jury must fix guilt.

    هیئت منصفه‌ی دادگاه باید تقصیر را معلوم کند.

    verb - transitive

    اخته کردن، عقیم کردن

    verb - transitive

    (عامیانه) آدم کردن، تنبیه کردن

    verb - transitive

    جلب توجه، خیره نگاه کردن

    She had fixed her eyes on the target.

    او چشمان خود را بر هدف دوخته بود.

    verb - transitive

    ضمیمه کردن، پیوست کردن

    verb - intransitive

    ثابت شدن، جایگزین شدن، مستقر شدن

    to fix a light post in the ground

    تیر چراغ برق را در زمین کار گذاشتن

    materials that fix the color

    موادی که رنگ را ثابت نگه می‌دارد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to stand fixed in one place

    در یک‌جا بی‌حرکت ایستادن

    fixed prices

    قیمت‌های ثابت

    noun countable

    تزریق مواد مخدر و افیون، نوعی مشروب الکلی

    noun countable

    نهانگاه زیر دریایی، مسیر زیر دریایی

    I'm fixing to go hunting.

    خیال دارم به شکار بروم.

    He is in a terrible fix.

    دچار مخمصه‌ی بدی شده است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    God will fix you!

    خدا به حسابت خواهد رسید!

    to fix one's jaw

    فک خود را فشرده کردن

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد fix

    1. noun difficult or ticklish situation
      Synonyms:
      dilemma predicament spot mess jam pickle scrape plight quandary embarrassment corner box hot water hole
      Antonyms:
      ease peace good
    1. verb establish, make firm
      Synonyms:
      set secure fasten attach connect place tie couple link steady settle lodge root affix anchor install plant stabilize consolidate embed cement pin position catch stick moor nail down harden thicken bind rivet ingrain implant inculcate instill graft infix rigidify solidify stay put stiffen freeze to congeal
      Antonyms:
      change destroy unsettle disorganize disarrange
    1. verb determine, decide
      Synonyms:
      decide resolve settle establish define set specify limit conclude arrive at work out arrange agree on solve name work appoint
      Antonyms:
      ignore neglect disturb
    1. verb mend, repair
      Synonyms:
      repair restore correct adjust patch rebuild revise overhaul recondition amend regulate sort tune up debug revamp doctor put to rights retread fiddle with see to face-lift reconstruct emend do up
      Antonyms:
      break destroy corrupt unfix
    1. verb prepare, plan ahead
      Synonyms:
      arrange preplan set up plan ahead dispose frame rig put up prearrange predesign preorder stack the deck precontrive
      Antonyms:
      ignore neglect forget
    1. verb focus on
      Synonyms:
      concentrate focus direct put fixate rivet fasten concenter level at
      Antonyms:
      ignore look away
    1. verb cook a meal
      Synonyms:
      make prepare get ready ready warm heat cook fit microwave whip up make up get
      Antonyms:
      eat out
    1. verb manipulate, influence an event
      Synonyms:
      influence fiddle tamper with corrupt bribe buy maneuver reach square buy off suborn pull strings have lubricate
      Antonyms:
      play fair
    1. verb wreak vengeance on
      Synonyms:
      punish hurt get get even pay back get revenge take retribution cook someone’s goose
      Antonyms:
      help aid assist

    Phrasal verbs

    fix on

    انتخاب کردن، گزیدن، تعیین کردن

    خیره نگاه کردن، خیره شدن، زل زدن

    fix up

    تنظیم کردن، مرتب کردن

    آراستن

    مهیا کردن

    سوال‌های رایج fix

    گذشته‌ی ساده fix چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده fix در زبان انگلیسی fixed است.

    شکل سوم fix چی میشه؟

    شکل سوم fix در زبان انگلیسی fixed است.

    وجه وصفی حال fix چی میشه؟

    وجه وصفی حال fix در زبان انگلیسی fixing است.

    سوم‌شخص مفرد fix چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد fix در زبان انگلیسی fixes است.

    ارجاع به لغت fix

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «fix» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fix

    لغات نزدیک fix

    • - fiver
    • - fives
    • - fix
    • - fix on
    • - fix one's wagon
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    conversationalist copilot cornerstone cornstarch eid al-adha eleventh eliot elude emergence emergent empathetic empowerment ethics evan even-tempered پرورش ایاب و ذهاب راسخ رسوخ رشک رشک بردن رعیت رفعت روزن رهگذر زادبوم زرتشت زرشک زرشکی ساروج
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.