فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Fixate

ˈfɪkˌset fɪkˈseɪt

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive adverb

تثبیت کردن، محکم کردن، متمرکز کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

He fixated a word on that page.

او به واژه‌ای در آن صفحه خیره شد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fixate

  1. verb focus
    Synonyms:
    center on focus on direct zero in on rivet one’s eyes obsess infatuate haunt become attached

ارجاع به لغت fixate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fixate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fixate

لغات نزدیک fixate

پیشنهاد بهبود معانی