شکل جمع:
embarrassmentsشرم، حیا، خجالت، کمرویی، شرمندگی
his embarrassment at breaking the host's expensive glass
شرمندگی او از شکستن لیوان قیمتی صاحبخانه
کمپولی، تنگدستی، اشکال مالی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Financial embarrassment was chronic in our family.
گرفتاری مالی در خانوادهی ما مزمن بود.
گرفتگی، اشکال
respiratory embarrassment
اشکال تنفسی
سراسیمگی، آشفتگی، دستپاچگی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «embarrassment» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/embarrassment