با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Embarrassment

ɪmˈbærəsmənt ɪmˈbærəsmənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    embarrassments

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun B2
شرم، حیا، خجالت، کم‌رویی، شرمندگی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- his embarrassment at breaking the host's expensive glass
- شرمندگی او از شکستن لیوان قیمتی صاحب‌خانه
noun
کم‌پولی، تنگدستی، اشکال مالی
- Financial embarrassment was chronic in our family.
- گرفتاری مالی در خانواده‌ی ما مزمن بود.
noun
گرفتگی، اشکال
- respiratory embarrassment
- اشکال تنفسی
noun
سراسیمگی، آشفتگی، دستپاچگی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد embarrassment

  1. noun humiliation, shame
    Synonyms: awkwardness, awkward situation, bashfulness, bind, boo boo, chagrin, clumsiness, complexity, confusion, destitution, difficulty, dilemma, discomfiture, discomposure, disconcertion, distress, egg on face, faux pas, fix, hitch, hot seat, hot water, impecuniosity, indebtedness, indiscretion, inhibition, mess, mistake, mortification, pickle, pinch, plight, poverty, predicament, puzzle, quandary, scrape, self-consciousness, shyness, snag, stew, strait, tangle, timidity, unease, uneasiness
    Antonyms: comfort, confidence

لغات هم‌خانواده embarrassment

ارجاع به لغت embarrassment

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «embarrassment» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/embarrassment

لغات نزدیک embarrassment

پیشنهاد بهبود معانی