گذشتهی ساده:
hitchedشکل سوم:
hitchedسومشخص مفرد:
hitchesوجه وصفی حال:
hitchingشکل جمع:
hitchesپیچ و خمیدگی، گرفتاری، مانع، ناروا، گیر، تکان دادن، هل دادن، بستن (به درشکه و غیره)، انداختن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The old man hitched slowly along on his cane.
پیرمرد آهسته و لنگانلنگان با عصا راه میرفت.
Hitch your chair closer to the table!
صندلی خودت را به میز نزدیکتر بکش!
He hitched his horse to the fence.
او اسب خود را به نرده بست.
We hitched the horses to the cart and started off.
ما اسبها را به گاری بستیم و راه افتادیم.
They hitch the boxcars to the locomotive.
واگنها را به لوکوموتیو میبندند.
He hitched a ride home.
مجانی سوار شد و به منزل رفت.
He and his cousin decided to hitch up.
او و دختر خالهاش تصمیم به ازدواج گرفتند.
He gave his trousers a hitch.
او شلوارش را بالا کشید.
She walks with a slight hitch.
در راه رفتن کمی میلنگید.
The show went on without a hitch.
نمایش بدون اشکال اجرا شد.
a technical hitch
اشکال فنی
The negotiations continued without any hitch or headache.
مذاکرات بدون هیچگونه گیر یا دردسر ادامه یافت.
a trailer hitch on the car's bumper
قلاب روی سپر ماشین برای یدک کشی ترایلر
He spent a three-year hitch in prison.
او سه سال آزگار در زندان بود.
After a two-year hitch in the army, he became a merchant.
پس از یک خدمت دو ساله در ارتش به تجارت پرداخت.
بدون اشکال، بیدردسر، بدون گرفتاری
همت بلند دار (که مردان روزگار از همت بلند به جایی رسیدهاند)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hitch» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hitch